سردارگمنام گیلانی

سردارگمنام گیلانی

شهید سیّد جعفر(منصور) منصوری
سردارگمنام گیلانی

سردارگمنام گیلانی

شهید سیّد جعفر(منصور) منصوری

شهید سیدعلی دوامی شهید 21 رمضان

مادر شهید سیدعلی دوامی، شهیدی که به راز 21 معروف شده است، گفت: همرزمان سیدعلی گفتند: سیدعلی با آب یخ در عملیات‌ها غسل شهادت می‌کرد.


فاطمه نیکدوز مادر شهید سیدعلی دوامی و خواهر شهید محمود نیکدوز  رمز راز 21 را این چنین تعریف کرد: در سن 15 سالگی ازدواج کردم 21 ساله بودم که علی در 21 ماه مبارک رمضان 1346 به دنیا آمد، در 21 ماه مبارک رمضان 1367 هم در حالی که تنها 21 سال از عمرش می‌گذشت به شهادت رسید.
وی با اشاره به اینکه دورانی که علی را باردار بودم، ماه محرم بود گریه‌ها و اشک ریختن‌هایم و ذکر نام ابا عبداله‌الحسین (ع) در وجود علی هم  تاثیر داشت، افزود: همیشه با وضو بودم دوست داشتم نامش را علی بگذارم. علاقه عجیبی به این نام داشتم، از طرفی هم اواخر بارداری من در ماه مبارک رمضان بود. نام‌های فاطمه (س) و علی (ع) بیشتر در اذهان جاری بود شنیدن نام علی، شعف خاصی در من ایجاد می‌کرد.

 21 ماه مبارک رمضان سیدعلی متولد شد

نیکدوز ادامه داد: تمام روزهای ماه مبارک رمضان روزه بودم خیلی دوست داشتم روزه 21 ماه رمضان را هم کامل می‌گرفتم اما نشانه‌ها و حال و روزم خبر از آمدن سیدعلی می‌دادند.
وی با بیان اینکه سیدعلی در سحر 21 ماه مبارک رمضان هنگام اذان صبح به دنیا آمد، تصریح کرد: خوب به خاطر دارم دومین روز دی ماه زمستان سال 1346 بود. برف شدیدی می‌بارید.چند سالی می‌شد که برف ندیده بودیم. خیلی از تولد سیدعلی خوشحال بودم. با اینکه سیدعلی فرزند سوم من بود اما حس مادرانه بسیار لذت بخشی داشتم. همه اطرافیانم روزه دار بودند، علی هم حالت خاصی داشت و نورانیت عجیبی در چهره‌اش، او از سلاله پیامبر بود. همه هم خیلی عجیب سیدعلی را دوست داشتند.
مادر شهید سیدعلی دوامی خاطرنشان کرد: شیطنت‌های پسرانه علی بسیار طبیعی بود مانند همه پیران شلوغی خاصی داشت، اما به کسی بی‌احترامی نمی‌کرد دوران تحصیلی وقتی نمراتش خوب شد برایش دوچرخه خریدم و عاملی شده بود تا بچه‌های محل بیشتر دورو برش باشند.
وی افزود: سیدعلی بچه با گذشتی بود وسایلش را به بچه‌های دیگر هدیه می‌کرد بعد از شهادتش متوجه شدم که با وجود سن کمش به بی‌سرپرست‌ها کمک می‌کرد. آن زمان به بسیجی‌ها 1500 تومان حقوق می‌دادند، اما او حقوق خود را دریافت نمی‌کرد و می‌گفت:«من که نیازی ندارم باشد تا برای جبهه وسیله‌ای بخرند، و تیری شود در قلب دشمن بعثی».

خصلت سیدعلی نشأت گرفته از جدش رسول‌الله(ص) بود

مادر شهید سیدعلی دوامی بزرگواری، مناعت طبع، منش، صداقت و مهربانی را از ویژگی‌های بارز شخصیت فرزند شهیدش دانست و یادآور شد: او بسیار بزرگ بود همه این خصائص نشات گرفته از جدش رسول‌الله(ص) است.
وی با اشاره به اینکه سیدعلی از همه چیزی که در اختیار داشت قانع بود و اگر هم نداشت شکایت نمی‌کرد، گفتوابستگی من به سیدعلی به حدی بود که همیشه او را با خود همراه می‌کردم روی تربیتش حساسیت خاصی به خرج می‌دادم در تمام مناسبت‌های دینی و معنوی حتی در تظاهرات و کمک‌رسانی به جنگ و جنگ‌زده‌ها او همراهم بود.
نیکدوز با بیان اینکه آموزش غیرمستقیم روی تربیت و رشد فکری سیدعلی تأثیر داشت، خاطرنشان کرد: کارهای سیدعلی روی حساب و کتاب بود همیشه روزه‌دار بود کارهایش را از ریا دور می‌کرد حتی در جبهه هم با همه ساده و بی‌تکلف برخورد می‌کرد.

پایبند به نماز شب

مادر شهید سیدعلی دوامی با بیان اینکه نماز شب علی هرگز ترک نمی‌شد، تصریح کرد: تا طلوع آفتاب نمی‌خوابید. می‌گفتم:«علی‌جان! بخواب خسته‌ای!» می‌گفت:«کراهت دارد هیچگاه نمی‌توانم حالات سیدعلی را هنگام نماز خواندن توصیف کنم. او همچون فردی ناتوان و فقیر به روی قبله می‌نشست، با گردنی کج با خشوع با خدای خویش راز و نیاز می‌کرد. سجده‌های طولانی،‌حالات عرفانی و روحانی خاصی داشت. گاهی که نماز می‌خواند از پشت به او نگاه می‌کردم، می‌گفتم:«خوش به حالت سیدعلی! قامتت چون حضرت ابوالفضل (ع)، مظلومیت و ایثارت چون جدت امام حسین (ع) و سجده‌هایت چون امام سجاد (ع) است
وی با اشاره به اینکه روضه‌ی حضرت زینب خیلی در من تاثیر می‌گذاشت و تنفر مرا نسبت به یزیدیان بر می‌انگیخت، گفت: همیشه این تصور را داشتم که اگر در زمان امام حسین (ع) بودم حتما به یاری ایشان می‌رفتم.
وی ادامه داد: وقتی سیدعلی 15 سالش نشده بود و می‌خواست به جبهه برود من مخالفت می‌کردم و می‌گفتم:«نه؛ امکان ندارد، تو بچه‌ای جلوی دست و پای رزمندگان را می‌گیری».
نیکدوز با بیان اینکه سیدعلی از این حرفم ناراحت و افسرده شد، گفت: لحظه‌ای به یاد روزهایی افتادم که آرزو داشتم در زمان امام حسین (ع) بودم و به آنان یاری می‌دادم. حس و حال علی هم برای شرکت در جبهه و یاری امام زمان خویش همین بود. اما من اجازه این کار را به او نداده بودم. لحظه‌ای به خودم آمدم، پسر من که از علی‌اکبر (ع) امام حسین(ع) بالاتر نبود.
برای همین با رفتنش به جنگ موافقت کردم. فقط برای این رفتن شرط گذاشتم که سیدعلی من تا شهادتش به آن عمل کرد.به او گفتم: «علی جان دوست دارم تا آنجا که می‌توانی به کشورت خدمت کنی، تا آنجا که در توان داری از خاک و ناموست دفاع کنی و هر چه در توان داری از بعثی‌ها بکشی، دوست ندارم خودت را بی‌جهت به کشتن بدهی و مفت کشته شوی. آنجا بچه‌گانه رفتار نکن«.
وی افزود: علی نگاهی به من کرد و بعد متوجه منظورم شد که هدفم خدمت بیشتر او به خلق خدا بود و گفت:«من تمام سعی خودم را می‌کنم که انشاالله هرچه در توان داشته باشم برای حفظ اسلام انجام بدهم. سعی من برای خدمت به دین اسلام است
ادامه مطلب ...