سوال امام از «آقا»

خاطره ای که هاشمی فراموش کرده در دفترش بنویسد

من و آقاى هاشمى و يك نفر ديگر -كه نمى‌خواهم اسم بياورم- از تهران به قم خدمت امام رفتيم تا بپرسيم بالاخره اين جاسوسان را چه كار كنيم؛ بمانند، يا نگه‌شان نداريم؛ به خصوص كه در دولت موقت هم جنجال عجيبى بود كه ما اينها را چه كار كنيم!وقتى كه خدمت امام رسيديم و دوستان وضعيت را شرح دادند و گفتند مثلاً راديوها اين‌طور مى‌گويند؛ امريكا اين‌طور مى‌گويد؛ مسئولان دولتى اين‌طور مى‌گويند؛ ايشان تأملى كردند و سپس با طرح يك سؤال واقعى پرسيدند: «از امريكا مى‌ترسيد؟»؛ گفتيم نه؛ گفتند پس نگه‌شان داريد!

محرم الحرام 1435

یادگاری از حالِستانِ ما  و هزاران نفر دیگر در دهه ی اول محرم

بعد از شوکِ شنیدن خبر یک تماس تلفنی

چه خوب گفت آقا سید مرتضی آوینی:

در جهاني که عقل يکسره طعمه شيطان گشته است و عشق را جز در کشاله رفتن بدن‌هاي کرخت نمي‌جويند، از هر طريق که راه بسپاري، کار را به قطعنامه 598 مي کشانند و قوانين خود بنيادانه اومانيستي عقل انديشانه شرک‌آميز را در برابر قانون عشق مي‌گذارند....

و چه بايد کرد؟ نگاهي به شهر بيندازيد! عقل غربي سيطره يافته و وجود بشر را در دائره‌المعارف خويش معنا کرده است.

سایت رهبر انقلاب حرف آخر را زد

بسم الله  قاصم الجبارین

سایت رهبر انقلاب آخرین حرف را زد و نتیجه کار را نشان داد:
«اگر به سوریه بیایید، با تابوت می‌روید.»
این تصاویر، هشدارهایی است که در پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با عنوان «عاقبت دخالت نظامی آمریکا در سوریه» منتشر شده و در آنها نیز جمله‌ای از رهبر انقلاب خطاب به جنگ طلبان کاخ سفید نوشته شده است:
«مطمئنا امریکایی‌ها از دخالت نظامی در سوریه ضرر خواهندکرد همچنان که در عراق و افغانستان ضرر کردند.»

این تصاویر، سربازان آمریکایی را در باتلاق عراق و افغانستان نشان می‌دهد.

  

برای دیدن تصاویر بیشتر و ذخیره اندازه اصلی پوسترها  اینجا را کلیلک کنید. 

به اراده ی خداوند، آزمایشی دیگر فرا رسید


آغاز هشت سال دفاع مقدس


از سنگرهای فرهنگی و سیاسی انقلاب اسلامی


بر همه ی مدافعان نهضت روح الله


گرامی باد

من رای دادم


به «جلیلی» رای دادم
من سه بار به احمدی نژاد رای دادم.(خدا وکیلی هم از رای هایی که به این آدم دادم پشیمان نیستم و اگر دوباره همان شرایط و همان گزینه ها تکرار شود، باز هم به او رای خواهم داد. ولی از مشاعی به خدا پناه می برم. خدا از سرِ تقصیراتش نگذرد همیشه از او بدم می آمد.)
 پوستم در چند ماه آخر ریاست جمهوری احمدی نژاد، با گرانی شیر مرغ تا جان آدمی زاد کنده شد. به دلم ماند که احمدی نژاد یک کلمه از مردم عذرخواهی کند بابت این همه مشقت و سختی اقتصادی. نکرد متاسفانه. حالم به هم خورد وقتی احمدی نژاد با مشاعی به وزارت کشور رفت برای ثبت نام. خیلی بهم برخورد 

اما با همه ی این ها
امروز،24 خرداد 1392، ساعت 17 و 30 دقیقه، در منطقه ی یافت آباد تهران، به سعید جلیلی رای دادم.

چون این آدم ، این ها را نداشت:
مافیای تشنه ی قدرتِ محمد باقر قالیباف،
سازش کاری و هاشمی دوستیِ حسن روحانی،
ارادت به هاشمیِ علی اکبر ولایتی
و توهم خودبزرگ بینانه ی محسن رضایی
 جلیلی از این چهار نفر واقعا سالم تر بود. دور و بری هایش برای دلزده کردن هر آدم مشتاقی، توانایی لازم را داشتند ولی شرف داشتند به گرگ هایی که در اطراف بقیه کف بر دهان و منتظر یورش بودند، هر چه هم رقبایش به او چسباندند، خواندم و شنیدم. دروغ هایشان که توی کتم نرفت، آن هایی را هم که باور کردم، در رقبایش پر رنگ تر و غلیظ تر بود.از خودش هم جز نام امام و ولایت چیزی نشنیدم. وعده های عجیب و غریب هم نداد و بقیه با کمال وقاحت به شعورم توهین کرده و وعده هایی در حد آسفالت کردنِ خلیج فارس دارند.دیگر چه حجتی داشتم؟
من به جلیلی رای دادم و نتیجه هم برایم مهم نیست. تا این لحظه(ساعت 21) کلی خبر راست و دروغ درباره برد روحانی و قالیباف و حتی محسن رضایی دریافت کرده ام. برایم مهم نیست. فقط یک نکته اهمیت دارد:
در برابر خدا، روح امام و شهدا و رهبرم، سربلندم که به کسی رای دادم که از همه سالم تر بود. از نیمه ی هر ماه، کفگیرم ته دیگ می خورد و به فکر قرض و قوله از این و آن می افتم اما، این ها مهم نیست. می سازیم. فقط همان که گفتم.

برگ رای

آقا مجتبی سوار چه ماشینی می شد؟

به نام خدا

آقا مجتبی تهرانی شب گذشته (۱۲ دی ماه) پس از مدتی تحمل درد و رنج بیماری به ملکوت اعلی پیوست.

حتما از همین امروز تا چند روز آینده از کرامات اخلاقی و خصوصیات ایشان مطالب زیادی منتشر خواهد شد اما آنچه بیشتر به نظر من رسید و در عکسهای ایشان دیدم، روحیه ساده زیستی ایشان بود. روحیه ای که اون رو در بسیاری از علمای بزرگ شیعه دیده ایم.

تصویر زیر آقا مجتبی را در حالی نشان می دهد که در حال پیاده شدن از یک خودروی معمولی پیکان است. خودرویی که مدتهاست از خط تولید خارج شده و بعید می دونم خیلی از ماها دیگه حتی تو خیابون هم سوار این ماشین بشیم.

این مطلب را البته هم ما باید بخوانیم هم کسانی که هنوز به جایی نرسیده، سوار بر ماشین های شیک و تمیز و شیشه دودی می شوند تا خدای نکرده در مسیر رفت و آمدشان اذیت نشوند.

خداروشکر که چنین علمایی داریم که حالا می تونیم با این کارهاشون پز بدیم. از خودمون که آبی گرم نمیشه.

خدا ما را از شفاعتش در روز جزا محروم نکنه.

پ.ن: مهم نیست که ایشون سوار ماشین های دیگه هم میشدن یا نمیشدن، مهم اینه که روحیه آقا مجتبی طوری بوده که بنز و پیکان در نظرش یکی بوده و اطرافیانش هم جرات می کردن تا آقا رو با پیکان این طرف و آن طرف ببرند.

مهم این روحیه است والا آقا مجتبی نه بنز و پژو داشته نه حتی همین پیکان را.

 

در حال و هوای ظهر عاشورا

وقت غروب خنجر کُندی کشیده شد


با ضربه ی دوازدهم سر بریده شد

دعا کن من نیز...

برای محرم و برای این که کال نمانم

زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم

باید امروز به غوغای قیامت برسم

 

من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش

لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم

 

آه ،مادر! مگر از من چه گناهی سر زد

که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟

 

طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من

نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم

 

سیب سرخی سر نیزه ست...دعا کن من نیز

اینچنین کال نمانم به شهادت برسم


محمد مهدی سیاری

سلام ما را به "نورعلی" برسان

بسم رب الشهدا

آدمهای عجیبی هستن این سپاهی‌های قدیمی! خصوصا این افرادی که تو تیپ‌های نورعلی شوشتری بودند.

نورعلی شوشتری سه سال قبل، 26 مهر 88 بود که در یک عملیات انتحاری در منطقه پیشین سیستان در حالی شهید شد که در کنار مردم و قبایل بلوچ بود.

سردار شهید نورعلی شوشتری

 حالا سه سال بعد، یکی دیگه از همین «مرد»های سپاه که عمری را در همین منطقه سیستان و بلوچستان در مقابله با اشرار و تروریستها در کنار نورعلی شوشتری و سردار شهید محمدزاده گذرانده بود، به همرزمانش پیوست.

سردار شهید رجبعلی محمدزاده

سردار حبیب الله لکزایی جانشین فرمانده سپاه سیستان و بلوچستان (سپاه سلمان)  رو چند ماه پیش تو یکی از همایش های سپاه در تهران دیدم.

وسط همایش ازش خواستم تا برای مصاحبه لطف کنه و از سالن بیاد بیرون، بی درنگ قبول کرد و منم چنتایی سوال درباره مسایل جنوب شرق ازش پرسیدم.

امروز که خبر شهادتش رو یکی از دوستان بهم داد، جا خوردم.

سردار شهید حبیب الله لکزایی

البته همون روز هم احساس کردم که حال چندان مساعدی نداره ولی اینکه امشب (۲۵ مهر ۹۱) در شب شهادت فرمانده اش به او پیوسته، به نظرم جالب اومد. کاش سلام ما را هم به نورعلی برساند...

این نسل به نظر من دوست داشتنی ترین نسل سپاهند؛ پیرمردهایی که بیشتر از صد جوان کارآیی دارند و انگیزه.

پسر این سردار شهید هم به دست گروهک ریگی به شهادت رسید، گروهکی که فرمانده دوست داشتنی شهید لکزایی یعنی نورعلی شوشتری را هم سه سال قبل از ما گرفت.

اگر می خواهید از اینها بیشتر بدانید، سراغشان را از مردم سیستان و بلوچستان بگیرید.

 

خواهران بازیگر! بیایید «رو» بازی کنید

به نام خدا

وقتی فرج‌الله سلحشور گفت: سینمای ما تا خرخره در فساد و فحشا فرو رفته خیلی از آقایون و خانومای هنرپیشه و سینماگر به دست و پا افتادن که اینطور نیست و سینمای ما پاک ترین سینمای دنیاست!

یه عده این وسط فحش دادن به سلحشور و یه عده دیگه هم سعی کردن با آوردن فکت های مختلف بگن سینمای ما پاک ترینه.

اما جدیدترین شوی تبلیغاتی و مضحک سینماگران در جشنواره فیلم کودک در اصفهان بود. جایی که هفت نفر از هنرپیشه های زن سینمای ایران همونطور که تو فیلم ها «بازی» می کنند، چادر بر سر کشیده و در باسمه ای ترین حالت ممکن اقدام به خواندن دعای فرج و دست گرفتن آیات سوره کوثر کردن تا به قول روزنامه خوشنام "هفت صبح"، مشت محکمی زده باشن بر دهان سلحشورها.

البته ان شاءالله که اینها پاکن و خیلی بهتر از ما. به این هم کاری ندارم که شاید نحوه بیان سلحشور خوب نبوده، اما ای کاش این دوستان "رو" بازی می کردند و همونطوری که هستن می بودن.

همونطوری که تو زندگی روزمره شون رفتار می کنن. همونطوری که توی عکسای منتشره شون در فضای مجازی هستن.

اینم دو نمونه از تفاوت های ظاهری دوتا از این خانومهای بازیگر

سحر قریشی نفر اول از سمت راست و ماهچهره خلیلی نفر سوم

سحر قریشی در نمایی دیگر

ماچهره خلیل در حال دست دادن با رییس یکی از فروشگاههای خارجی در تهران

تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل

پ.ن: تو خبرها هم خوندم که حاضران در این مراسم اتفاقا بیشترین اعتراض ها را به پوشش این خانومهای حاضر در این شوی تبلیغی (هنگام ورود) داشتند.

باز هم سوتی یک بازیگر

ادعای عجیب و غریب بازیگرِ نابغه ی نقش «نابغه ی جنگ»

دیروز( شانزدهم مهر ماه) داشتم مصاحبه ای می خواندم از جناب «مهدی زمین پرداز». این حضرت آقا که ادعا می کند فوق لیسانس کارگردانی هم دارد در حرف هایش ادعای محیرالعقولی را مطرح کرده که با خواندنش هاج و واج ماندم . آقای زمین پرداز فرموده اند:

«کتاب‌هایی که درباره شهید حسن باقری وجود دارد، در برخی موارد با هم اختلاف دارند. مثلا در یک روایت حسن باقری ‌در مسجد به شهادت می‌رسد اما در یک روایت دیگر این بزرگوار در خیابان شهید می‌شود. کمی این موارد من را دو به شک کرد، اما من در نهایت به فیلمنامه‌ای که نوشته شد بود اتکا کردم».

این که جناب زمین پرداز چه کتاب هایی را مطالعه کرده اند، بنده بی خبرم اما از یک چیز خبر دارم. به قول سید حسن نصرالله «هیچ کس در کل عالم امکان» ، از ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ تا امروز، ادعا نکرده است که غلامحسین افشردی(حسن باقری) ، فرمانده نابغه نیروی زمینی سپاه در مسجد یا کوچه به شهادت رسیده است. این حرف مفت که قطعا از جناب زمین پرداز از روی شکم مبارکشان بیان فرموده اند یک بار دیگر نشان می دهد که بازیگران و هنرپیشه گان همواره باید از صحبت کردن درباره ی کاراکترهای خودشان خودداری کنند و به همان پیشه ی شریف خودشان بچسبند.

برادر من! آقا مهدی! خوش تیپ! آخرِ بازیگر! لیسانس! فوق لیسانس! دست راستِ مرحوم سمندریان! مارلون براندو! لارنس اولویه! شما را چه به این حرف ها؟؟ اگر در این باره چیزی نمی گفتی،نه کسی می گفت لالی، نه کسی هنرت را زیر سوال می برد، نه سیمرغ و تندیسِ مرد شمشیر به دستت را از ت می گرفت؟ شما این قبیل کارها را به اهلش بسپار و برای در کردن قپی که مثلا اهل کتاب خواندنی یا درباره ی کاراکترت مطالعه ی قبلی می کنی، به موارد دیگر بپردازد تا این طور فضاحت درست نکنی. مرد حسابی! مگه درباره ی نحوه ی کشته شدن کالیگولا در سرسرای کاخش حرف می زنی که دو هزار سال ازش گذشته باشد؟ از شهادت حسن باقری، سی سال بیشتر نگذشته. چندین شاهد زنده و عاقل و بالغ هم در محل شهادت او و همراهانش(مجید بقایی و رضوانی) حاضر بودند. حالا این وسط در کدام کتاب چنین ادعایی مطرح شده؟

خدا همه ی ما را عاقبت به خیر فرماید و زبانمان را از یاوه و لغو در امان بدارد

 

 

«فواحش» علیه حاج حسن طهرانی مقدم

به نام خدا

من نمی دونم چطوره که توهین‌کننده‌های این نظام و انقلاب همه فاحشه و هرزه‌اند؟

چرا یکی پیدا نمیشه دوزار به خدا و پیغمبر هم اعتقاد داشته باشه بعد بیاد به این نظام و اسطوره های این انقلاب توهین کنه؟

نمونه هاش این روزها زیاده. از فواحش «من و تو» بگیر برو تا «امیر عباس فخرآور» که دوست دخترش و خونشو اجاره میده به دیگران، تا «مخملباف و توله هاش»، تا «ابراهیم نبوی» که فکر کنم فقط خدا رو مسخره نکرده، تا «اکبر گنجی» که منکر همه چیز شده، تا هنرپیشه‌های فراری از ایران که این روزها باید تو رختخواب گردن کلفتای هالیود پیدا شون کرد؟ تا رقاصه ها، تا فواحش لب سواحل آنتالیا و پاتایا و ...

یکی از این افراد، هدی آقا سلطان خواهر ندا آقاسلطان هست که این‌ روزها دیگه هر پسر جوونی به لطف زنده نگه داشتن یاد و خاطر دختر از دست رفته این خانواده توسط خواهر عزیزش، رنگ لباس زیرش رو هم می دونه.

فاحشه به کی میگن؟ کسی که خودشو و بدنشو و جذابیت های ظاهریشو به دیگران عرضه می کنه دیگه، خب این خانوم به جز این کار تو فیس بوکش کرده؟

انتشار عکسهای نیمه عریان از خودش و خواهرش در سواحل ترکیه و تو بغل این و اون و انتشار حتی عکس های لباس زیر خواهرش در فضای مجازی برای چیست؟ برای مبارزه دموکراتیک با نظام جمهوری اسلامی؟

به هرحال، هرکس مسئول کارهای خودشه و ما هم تا زمان انتشار «یک مطلب بخصوص» در صفحه فیس بوک هدی آقا سلطان کاری به کارش نداشیم و دهن‌دریدگی هاش سر گور خواهرش رو هم میذاشتیم پای سلیطه‌گی و پاچه ورمالیدگی ایشون.

اما توهین این زنیکه معروفه به سردار اسطوره ای انقلاب اسلامی یعنی شهید حاج حسن طهرانی مقدم هرچند در وهله اول خون آدم رو به جوش میاره که چطور میشه به چنین کسی توهین کرد اما بعد از فروکش اون جوشش اولیه، موجب خوشحالی میشه که مگر دشمنای این افراد جز از فواحش باید باشند؟

سرداری که حتی گرگ های اسراییل بعد از شهادتش جرات نداشتن تو رسانه هاشون با القاب توهین‌آمیز از او یاد کنند، اما سگ‌توله‌های عفریته‌ای مثل هدی آقاسلطان به خودش اجازه میده با اسطوره ایران زمین اینطوری حرف بزنه.

او در مطلب فیس بوک خود با اشاره به نصب بیلبوردهای سردار شهید طهرانی مقدم در تهران که روی آن درج شده: «روی قبرم بنویسید اینجا مدفن کسی است که می خواست اسراییل را نابود کند»، نوشته:

«این عکس رو چند روزه تو خیابون های تهران می بینم. می دونی خوبیش چیه؟ اینه که این برادرها همون جایی نابود میشن که میشینن واسه نابودی بقیه نقشه میکشن… سردار این آرزوی بزرگت رو همراه با سنگدلیها و گناهات به زیر خروارها خاک بردی. می فهمی؟ با خودت به گور بُردی.»

غرض از این نوشته تنها ذکر همین مطلب به دوستانی بود که با توهین فیس بوکی این حشره به سردار طهرانی مقدم عصبانی شدن که نگران نباشید؛ دشمنان «طهرانی مقدم ها» اگر فواحش نباشند پس چه کسی باشد؟

روزه ای که با گلوله افطار شد

به نام خدا

سید علی اندرزگو معروف به "شیخ عباس تهرانی"، نزدیک به یک دهه تمام سیستم امنیتی حکومت پهلوی را مسخره خود کرد و در پایان هم داغ زنده دستگیر شدن را به دل شکارچیانی که سال ها به دنبال او بودند گذاشت.
سید علی در جریان اعدام انقلابی "حسنعلی منصور"، مستقیما شرکت داشت اما توانست به موقع جیم بزند و ساواکی ها را در خماری بگذارد.

 

یکی از فرماندهان شهربانی در گزارش خود پیرامون شیخ عباس تهرانی، نوشته است:
"این آدم بیخ گوش ما براحتی خوردن یک لیوان آب، اسلحه وارد کشور می کند!"
سید علی که رابط گروه های اسلامگرا با گروه های مبارز خارج از کشور مانند "فتح" بود، هر زمان که اراده می کرد از کشور خارج می شد و هر زمان که می خواست به کشور بازمی گشت! او مانند ماهی از میان پنجه های مثلا قدتمند ساواک می لغزید و در مدت کوتاهی کاملا ناپدید می شد.
او یکی از معدود کسانی بود که از حضرت امام مجوز استفاده از وجوهات شرعی برای هزینه مبارزات را داشت.
توانایی اندرزگو در تغییر چهره طوری بود که هیچ کس از ماموران امنیتی چهره واقعی او را نمی شناخت.

سید علی اندرزگو که در رمضان سال 1318 شمسی، در خیابان شوش تهران به دنیا آمد، سرانجام در تاریخ 12 آبان ماه 1356 مصادف با هجدهم ماه رمضان، به دلیل اشتباه یکی از دوستانش بر سر قراری سوخته، به دام ماموران ساواکی که مدتها در کمینش بودند افتاد و با زبان روزه و بعد از نابود کردن مدارک همراهش در خیابان ایران به شهادت رسید تا باز هم سیستم عریض و طویل امنیتی ساواک را در کف زنده دستگیر شدن بگذارد.

پیکر چریک تنهای انقلاب: شهید سید علی اندرزگو

از آن جایی كه ماموران ساواك به طور دایم در جستجوی وی بودند، توانستند اطلاعاتی حین  شكنجه تعدادی از مبارزان اسلامی، از اندرزگو به دست آورند. ساواكی ها در چارچوب این اطلاعات تلفن های قسمت وسیعی از شهر تهران را تحت كنترل گرفتند تا توانستند، رد مكالمات او را به دست آورند و پی بردند كه شهید اندرزگو روز 19 ماه مبارك رمضان افطار را در منزل یكی از دوستانش خواهد بود.
شهید اندرزگو، نزدیكی غروب آن روز با یك موتور گازی راهی منزل دوستش شد؛ ماموران ساواك قبلاً منطقه را به محاصره در آورده بودند.
وی پس از ورود به خیابان سقاباشی متوجه حضور ماموران ساواك شد، اما برای فرار از مهلكه، دیگر دیر شده بود.
وی با پناه گرفتن در پشت یك اتومبیل سعی در گمراه كردن ماموران داشت، اما ماموران رژیم از فاصله دور پاهای او را مورد هدف قرار دادند.
شهید اندرزگو در حالی كه خون، به شدت از پاهایش جاری بود، توانست تعدادی از اسنادی را كه در جیب داشت در دهان گذاشته و بجود و تعداد دیگر را نیز با خون خود آغشته كرد تا به دست ماموران ساواك نیافتد.
دژخیمان رژیم كه سخت از این چریك مسلمان وحشت داشتند از فاصله دور او را به گلوله بسته بودند و از این باك داشتند كه اندرزگو به خودش مواد منفجره بسته باشد، آن ها وقتی مطمئن شدند كه اندرزگو قادر به انجام حركتی نیست به وی نزدیك و او را روی برانكارد قرار دادند، اما سّید با تكانی خود را از روی برانكارد به داخل جوی آب انداخت.
لحظه شهادت فرا رسیده بود و او در روز ضربت خوردن مولایش علی (ع) و در حالی كه روزه بود، به لقای پروردگارش شتافت.

مزار چریک تنهای انقلاب در بهشت زهرای تهران

سیّد همواره گفته بود كه: «زنده مرا نخواهند یافت» و سرانجام نیز چنین شد.

امپراطوری «برادران انصاری»

با شهدا هر که در افتاد ورافتاد

«حمید انصاری» ، امپراطورِ مطلق العنان مرقد حضرت روح الله ، در عملیاتی متهورانه و پیروزمندانه موفق شد از نفوذ کاروانی از شهدای گمنام به مراسم سالگرد عروج حضرت روح الله جلوگیرینماید و بار دیگر ، قدرتِ «برادران انصاری» را در سوء استفاده از موقعیتِ منحصربفردشان به رخ امت حزب الله بکشد.

این فتح المبین بی نظیر را به ساحت «برادرانِ انصاری» تبریک گفته و پیروزی آنان را در ممانعت از دست اندازی های عاشقانِ حضرت روح الله به مِلکِ طِلق «امپراطوری انصاری ها» از خداوند بزرگوار خواستاریم.
برادران انصاری !  به هیچ وجه خجالت نکشید.مرقد اماممان متعلق به خودتان است.ما به عشق امام در
 قلب هایمان اکتفا می کنیم.
در این کشور بسیاری چون شما ، در برابر شهدا قدرت نمایی کردند. عاقبت آنان ، آیینه ی عبرت شما
نشد اما خنکای دل های سوخته ی ما شد که به قوانین
محتوم الهی ، دل خوش داریم.

به خاطر توقیف هابیل

فقط شما خوبید 

آقا ! ما چند جمله حرف می خواهیم بزنیم درباه ی یک اتفاق. اما دور از جان مثل آن جانور فداکار ولی نجس می ترسیم از تهمت هایی که پیشاپیش چسبیده بر جبین مان. اما به لحاظ این که نسبتی بین ما و سنگ پای قزوین هست (این یک رقم اهانت را هم خودمان به خودمان می کنیم تا از بقیه چیزی کم نیاوریم) کلام را منعقد کرده و دلمان را رو می کنیم:

نشریه ای به نام «هابیل» از سال 85 منتشر می شد. این نشریه که کلی هم ژستِِ کلاس و آوانگاردیسم داشت ، علی الظاهر بنا داشت در حوزه ی دفاع مقدس فعالیت کند. می گویم علی الظاهر چون بعضی وقت ها آن قدر بی ربط می شد که اشک خواننده در می آمد. بنده به دلیل علاقه به حوزه دفاع مقدس ، این مجله را پی گیری می کردم . راستش اصلا از آن خوشم نمی آمد ولی می خواندمش.

چند هفته پیش خبر توقیف نشریه هابیل به صورت شبهه درگوشی منتشر شد. یواش یواش طرفداران و تحریریه هابیل شروع کردند به غرولند و گله گذاری. طبیعی بود که انتشار خبرتوقیف این نشریه مثلا تخصصی که مخاطبین خاص خودش را داشت که علاف ترین آن ها احتمالا بنده بودم ، آن هم در واویلای انتخابات مجلس و تحریم ایران توسط اتحادیه اروپا و ترکیدن بازار ارز و سکه به هیچ کجا برنمی خورد.دندان قروچه های مرتبطین با هابیل هم دور از انتظار نبود. بالا خره 5 سال کار کرده بودند و حالا بدجوری گذاشته بودند تو کاسه شان. حق داشتند قطعا. من با خودم می گفتم انصافا بچه های نجیبی هستند که های و هوی الکی راه نینداخته اند. این که های و هوی الکی همیشه هم کاربرد ندارد به کنار اما همین نشان می دهد کار مطبوعاتی گرگ های تیزدندان و «شیپورچی» از این ها نساخته است و نقطه تمایز میان این جماعت و آن جماعت ( که درست خلاف این رویه را دارند) همین است... اما چند روز قبل سرانجام دیگ نفس دوستان به جوش آمد و شروع کردند به نوشتن و انتشار اعتراض که چرا پدر ما مستقل ها را درمی آورید و...

حالا بندهی گردن شکسته ی امل و سنتی و بی سواد یک سوال دارم:

آقا یون ! خانوما ! شما ها که خیلی حال می کنید بهتون بگن هابیلیا ! حضرات هابیلی ! مگه مطابق با قوانین این مملکت به شما 5 سال اجازه ندادن بنویسید و منتشر کنید ؟ مگه «بارها حتی توسط برخی نهادها و مسئولین رسمی مورد تشویق قرار» نگرفتین ؟ حالا همون قوانین جلو تون رو گرفته. شما دیگه چرا ؟ چرا جیغ می زنین؟ اولا که الان تو این هاگیر واگیر فقط خروسک می گیرین و خلاص. ثانیا شما که با کلاسین ، ملتزم به قواعد و اصولی هستید. چرا دارین شانستون رو تو جار و جنجال هم امتحان می کنین؟

از ترسم ، سوال را قیچی می کنم و در خودم به شکلی دفاعی فرو می روم و منتظر برچسب هایی می شوم که برادرانِ مدعی برچسب ستیزی معمولا به امثال بنده هدیه می کنند:

- کیهانی (شما ببخشید ! وبا مه نیست)

- رجانیوز چند بار لینکش کرده ، بابا این از خودشونه. یه رجانیوزیه پست...

- بولتن خوان ( باز خدا رو شکر نگفتن بولتن ساز) این یعنی ما هابیلیا در سطحی وسیع ، بولتن ها را به خودمان اختصاص داده ایم ، همچنین یعنی تو این قدر ابله و دون مایه هستی که در روز فقط بولتن هایی را که برایت می آورند می خوانی (من؟؟؟؟)

- اینم یه رجا خون بی چاره است.( این برچسب فصلی مستقل از برچسب رجانیوزی بودن را به خود اختصاص می دهد و دارای ابعاد متفاوتی است)

-حسود ! قابیل ! یزید ! پی کننده ی ناقه صالح ! یهودا اسخریوطی ! ( اون وقت یعنی همه اینا منم؟)

- دلت خنک شد؟ حال کردی؟ دیدی نمی تونی ما رو بیاری زیر بلیط خودت ، زدی تعطیلمون کردی (بلیط من ؟؟؟ من الان دیگه بلیط اتوبوس هم تو جیبم نیست ، چون اونم از این کارتی ها شده)

-فارس نیوزی بد بخت ! (عجب!!!)

- تو که تا حالا یک شماره از هابیل رو نخوندی حرف نزن ( ای بابا ! باور کن خوندم)

- احمدی نژادی هستین دیگه . جون به جونت کنن احمدی نژادی هستین.(چی بگم؟ راستش من بهش رای دادم و از این بابت از روی شما خجل و شرمنده ام. ببخشید!!)

- خیلی مرد بودی می رفتی با جوانفکر برخورد می کردی ( بابا به من چه؟ جوان فکر کودوم خ... الله اکبر)

-چشماتو نو بستین فکر می کنید دنیا فقط شما هستید؟ بابا ما هم هستیم ! ما هم حق حیات داریم. ما هم دلمون می سوزه . ما هم...

- یعنی این قدر ابلهی که رابطه ی بین «ما و جنسیت و امر جنسی» و دفاع مقدس و انقلاب رو نمی فهمی؟ (؟؟؟)

- چرا فکر می کنی فقط خودت این نظام رو قبول داری ؟ چرا فکر می کنی فقط خودت مسلمونی؟ ( بابا بی خیال)

- ما متفاوت بودیم نه معارض . چرا ما متفاوت ها رو تحمل نمی کنید؟

- عدالتخواهی تون همین بود؟

- هرچه باشد ما که روزنامه اطلاعات یا ایران یا ۹ دی یا سایت خبرآنلاین و... نیستیم […] ما حتی شرق و شهروند امروز هم نیستیم...( سکوت بنده )

- ما «اقلیت» هستیم. شما از قدرت «اقلیت» می ترسین. شما «قدرت اقلیت» رو ...( چی بگم؟ )

- ما از «میراث فرهنگی اصفهان» مهم تر بودیم. وقتی 33 پل ترک بر می داره...( جان جدت بی خیال)

حضرات هابیلی ! شما جوانان متدین و دارای سابقه فعالیت مذهبی و تشکیلاتی ! شما که بدون هیچ گونه حمایت دولتی یک مجله‌ی وزین فکری و فرهنگی‌ را بنیان گذاشتید ! شما که مصداق عینی و زیبایی بود از کوشش در جهت وحدت حوزه و دانشگاه هستید ! شما که دغدغه‌ی جدی «انقلاب اسلامی» و «دفاع مقدس» دارید ! شما که اهل  تفنن و شعار نبودید ! شما که فقط و فقط دنبال لبیک گفتن به ندای شخص اول مملکت بودید ! شما که پرچمدار تولید علم بودید ! شما که قله فاوت و نوگرایی بودید ! شما که شکیل و عمیق بودید ! شما که از از منارجنبان و دروازه ملل و دروازه قرآن شیراز و گنبدسلطانیه مهم تر هستید ! ( کلکسیون کاملی از تواضع و خود کم بینی ) شما عزیزان ! با شما هستم بچه هیئتی ها ! ...

چه بگویم ؟ کدام کلام حق یا باطلی می تواند از دیوار ضخیم این تلنبار مدح و ثنا که پشتش افتاده اید بگذرد و گوشتان برسد؟؟ پس ناچارم که خنده ای تلخ میهمانتان کرده و عرض نمایم:

شما خوبی بابا




شاه کاری ار یک شاعر

هشت حبه انگور

1

اولين حبّه را كه می‌خوردی، كفر می‌رفت تا اذان بدهد

دست شيطان به تيغ زهرآگين فرق خورشيد را نشان بدهد

اولين حبّه را كه می‌خوردی، «ابن‌ملجم» به قصر وارد شد

دست بر شانۀ خليفه نهاد تا به بازوی او توان بدهد

2

دومين حبّه زير دندانت له شد و قطره‌قطره پايين رفت

كه از آن ميزبان بعيد نبود شهد اگر طعم شوكران بدهد

دومين حبّه را كه می‌خوردی، «جعده» هم در كنار «مأمون» بود

جگری تكه‌تكه می‌شد تا طشتی از خون به قصه جان بدهد

3

سومين حبّه بود كه انگار جگرت داشت مشتعل می‌شد

تشنه‌ات بود و اين عطش می‌خواست پردۀ ديگری نشان بدهد

قصر در لحظه‌ای بيابان شد، ماه افتاد و نيزه‌باران شد

پدرت نيزه‌ای به گردن كرد تا سرش را به آسمان بدهد

سومين حبّه را فرو بردی، از نديمان يكی به «مأمون» گفت:

شمر اذن دخول می‌طلبد تا به تو نامۀ امان بدهد

4

چارمين حبّه خم شدی از درد، سر به تعظيم دوست زانو زد

مردِ تسليم را همان بِهْ كه كمرش را رضا كمان بدهد

ديدی از پشت پرده جدّت را كه سر از سجده برنمی‌دارد

بعد از در «هشام» وارد شد تا سلامی به ديگران بدهد

5

پنجمين حبّه پرده‌هايی كه حائل مرگ و زندگی بودند

پيش چشمت كنار می‌رفتند تا حقيقت خودی نشان بدهد

سينه سرشار علم يافته شد، ذره‌ذره جهان شكافته شد

پنجمين قاتل از در آمد تا رنگ ديگر به داستان بدهد

6

آه از اين داستان حزن‌انگيز، مرگ اين كهنه‌راویِ صادق

قصه‌ای تازه با تو خواهد گفت زهر اگر اندكی زمان بدهد

توی آن پنجۀ سبك‌بارت خوشه از بار زهر سنگين بود

مثل بار رسالت جدّت كه بنا بود يادمان بدهد

كه حقيقت چگونه باطل شد، اصل‌مان را چه‌سان بدل كردند

پای‌مان را در اين سرابستان دست يك پای راه‌دان بدهد

بعد «منصور» نيز وارد شد...

7

هفتمين حبّه را فرو بردی ناگهان با اشارۀ پدرت

سقف زندان شكست تا سرداب جای خود را به كهكشان بدهد

قفل و زنجير و دست و گردن و پا اوج پرواز را طلب می‌كرد

آسمان نيل بود و او «موسی»، زهر فرعون اگر امان بدهد

هفتمين حبّه هفتمين خان بود، قصر دور سرت به رقص آمد

سقف تسليم شد، كنار كشيد، تا به پروازت آسمان بدهد

تو پريدی به پيشواز خطر، مثل «مأمون» به پيشواز پدر

بعد «هارون» به قصر وارد شد تا پسر نزدش امتحان بدهد

8

هشتمين حبّه، نه، نمی‌دانم مرگ با چند قطره جرأت كرد

درد با چند بوسه راضی شد تا به معراج نردبان بدهد

تو قفس را شكستی و در عرش پدرت هشت حبۀ انگور

در دهانت نهاد تا خبر از خلوت روضه‌الجنان بدهد

در كنار شكستۀ قفست چند سگ توی قصر زوزه‌كشان

چكمه‌های خليفه ليسيدند، تا به آن جمع استخوان بدهد

قاتلان تو و نياكانت جسدت را نظاره می‌كردند

باز هم در سپيده‌ای تاريك كفر مي‌رفت تا اذان بدهد...

 

قرن‌ها بعد، بعد از آن قصه، در غروبی غريب و خون‌آلود

از تب زخم بچه‌آهويی بی‌صدا بر درِ حرم جان داد

...

شعر از صالح سجادی

خسرالدنیا و الاخره

مجسمه نگون بختی

اینم ژست جدید آقای نوری زاد! رفته نشسته تو مجلس سالگرد آقای منتظری. از سال 68 تا 88 این آقا هر چی تونست بار منتظری کرد ، حالا اومده داره واسش فاتحه می خونه.
هر چی می خوام از این جماعت فتنه چیزی ننویسم، نمی شه. توی همه این فلک زده ها، ممد نوری زاد یه تیکه دیگه است. جیگرم واسش کبابه. هیچ کودوم این فتنه چیا اندازه اون سابقه مداحی و پاچه خواری نظام رو ندارن. 30 سال نون نظام رو زد به بدن و تازه یادش اومده باید عاروق بزنه.
این "سبزی خوردن" ها هم موندن که باهاش چی کار کنن. هم دلشون نمیاد پسش بزنن، هم می ترسن ازش. خب چه تضمینی هست که به همین آتیشی که الان داره دوباره برنگرده و پاچه خودشونو نگیره؟؟
حقم دارن بدبختا. چوب دو سر نجس که می گن همینه دیگه.
واقعا که نوری زاد مجسمه بدبختی و عاقبت...
راستی با این روحیه ای که این بیچاره داره، هنوز نمی شه درباره عاقبتش حرف زد.
خدا عاقبت ما رو بخیر کنه که نشیم مثل این بابا. ترس داره واقعا
 

خداحافظ حاج بخشی

این هم از حاج بخشی

 
این بنده خدا که بغل حاج بخشیه، فرمانده لشکر محمد رسول الله، شهید حاج عباس کریمیه

حرف حساب/1

برای آن ها که خودشان را به خواب زدن

از این به بعد می خوام هر چند وقت یه دو کلمه حرف حساب بذارم از اونایی که همه ی حرفاشون حسابه. شاید به تبرک وجودشون ، امثال منم فیضی ببریم.
این مطلب مخاطبش کسانی هستن که حداقل شرافت و انصاف رو دارن و هنوز خدا مرضِ دلشون رو زیاد نکرده. آقا امیرالمومنین علی (صلوات الله علیه) می فرماید:

من نام عن نصره ولیه انتبه بوطاه عدوه

هر کس برای یاری رهبرش خواب باشد، با سیلی دشمن بیدار خواهد شد.(غررالحکم)

همون طور که عرض کردم ، این واسه جماعتِ :« فزادهم الله مرضا» نیست. اونا که منتظرن تا دشمن بیاد و ناموسشون رو به عقد خودش دربیاره. کلی هم حال می کنن از بس که مال حرام و نجس بی غیرتشون کرده. فتنه ی سال 88 نشون داد که از این جور آدما زیادن و البته خیلی هاشون رفتن اون ور آب و الان دارن حال می دن به رفقاشون. اما توی همون فتنه ، خیلی ها هم بودن که از فرط پرخوری چرتشون گرفته بود یا فقط خودشون رو به خواب زده بودن. ظاهرا مولا علیاین مطلب رو خطاب به این قبیل موجودات بیان کردن.

فعلا یا علی

عاشورایی که اسراییل را لرزاند

  بسم رب الحسین

عاشورایی که اسراییل را لرزاند

پسح (به عبری: פסח) معروف به فطیر، عید آزادی قوم یهود از قید برده‌داری فرعون‌های مصر است. عید پسح با مراسمی پرشکوه و نیایش‌ها و آوازهای مذهبی هم‌راه است و خوراکی‌های ویژه دارد. این عید، یکی از سه عید بزرگ یهودیان به شمار می‌آید. این عید در نیمه ماه نیسان در تقویم عبری که در نیمکره شمالی در بهار است، آغاز شده و به مدت یک هفته یا هشت روز ادامه دارد. (ویکی پدیا)

27/03/2002 وقتی صهیونیستها در شهرهای مختلف سرزمین های اشغالی مشغول خوشگذرانی و نوشیدن چهار جام شراب بودند (در جریان مراسم عید، چهار جام شراب کوشر نوشیده می‌شود، ولی کودکان آب انگور می‌نوشند "ویکی پدیا") عیاشان "هتل پارک" در خیابان دیوید شاه شهر "نتانیا"، فکرش را هم نمی کردند که علی رغم حضور دهها هزار سرباز صهیونیست برای حفاظت از منطقه مثلث در مرکز فلسطین اشغالی، طعمه بزرگترین عملیات شهادت طلبانه ای باشند که دقیقا ساعت 19:25 دقیقه همان روز در یکی از رستوران‌های این هتل اتفاق افتاد.

شهید عبدالباسط عوده

مجری این عملیات جوانی بود 25 ساله از اهالی شهر طولکرم به نام "عبدالباسط محمد قاسم عوده" که اتفاقا به گفته برخي منابع وزارت جنگ رژيم صهيونيستي، از مدتها تحت تعقيب نيروهاي این رژیم بود و نام وي چند ماه پيش از اجراي این عمليات در ليست ترور‌یستهايي كه روزنامه يديعوت آحارونوت منتشر كرده بود، ذكر شده بود و به همين دليل وي از يك سال و نيم قبل از اجراي عمليات ناپديد شده و كسي از محل اختفاي وي مطلع نبود.

شهید عبدالباسط عوده

عبدالباسط توانست طبق برنامه، از تمامي استحكامات و موانع امنيتي كه صهيونيست‌ها در سراسر مناطق اشغالي، چهار راه‌ها و مرزها قرار داده بودند، عبور كرده و خود را به عمق شهرك نتانيا و هتل پارک كه آن روز مملو از شهرك‌نشينان صهیونیست بود، برساند.

شاهدان عيني مي‌گفتند كه جواني را ديده بودند كه در محوطه هتل در حال پرسه زدن بوده است.

شهید عبدالباسط عوده

تعدادي از صهيونيست‌ها نیز می گفتند كه عبدالباسط تعدادي بمب دستي را در جمع حاضرين در مراسم پرتاب كرد كه در ميان جمعيت 250 نفري صهيونيست‌ها انفجاري ايجاد كرد كه طي آن 30 نفر كشته و بيش از 145 نفر نيز زخمي شدند كه حال 40 نفر از‌آنها وخيم و 13 نفر نيز نزديك به موت بودند.

شهید عبدالباسط عوده

این عملیات که ستون‌هاي شهر ام خالد (شهرك صهيونيستي نتانيا) را به لرزه درآورد، از لحاظ تعداد كشته‌ها و زخمي‌ها ركورد دو عمليات قبلي یعنی عمليات شهادت طلبانه شهید "عزالدين المصري" در رستوران "سبارو" و نیز عمليات استشهادی "سعید حوتری" به نام "دلفيناريوم" که هر دو نیز توسط گردان های عزالدین قسام انجام شده بودند را شکست و و وزارت جنگ اسراییل هم با تایید این مطلب، این عملیات را هولناک توصیف کرد به طوری که پليس رژيم صهيونيستي در همان موقع در سراسر فلسطين اشغالي به منظور جلوگيري از انجام عمليات شهادت‌طلبانه آماده‌باش كامل اعلام كرده بود.

شهید عبدالباسط عوده

شاید بعد از حدود هفت سال که صهیونیست ها، بدون کابوس یحیی عیاش (مغز متفکر و بنیانگذار عملیات های شهادت طلبانه گردان های عزالدین قسام) می خوابیدند، این یکی از هولناکترین ضربات بر پیکر وحشن زده جامعه صهیونیستی بود که یک بار دیگر آنها را به اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 میلادی برد. روزگاری که یحیی عیاش و یارانش جای جای سرزمین های اشغالی را به کشتارگاه صهیونیست ها تبدیل می کردند.

زمان سنجی حماس برای این عملیات به گونه ای رقم خورد تا بزرگترین عملیات شهادت طلبانه تاریخ فلسطین، مصادف شود با بزرگترین عملیات شهادت طلبانه تاریخ اسلام در دهمین روز از محرم یعنی "عاشورا".

به هر حال شاید، یهودیان اشغالگر قدس، روزی سالگرد عبور اجدادشان از رود نیل و آزادی از بند فرعون را فراموش کنند ولی بعید است هیچگاه سالگرد بزرگترین عملیات شهادت طلبانه ای که عبدالباسط عوده برایشان رقم زد، به این سادگی ها از یاد ببرند.

متن وصيت‌نامه شهید عبدالباسط عوده

الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على سيدنا محمد صلى الله عليه وسلم و بعد:

مي‌دانم كه جدايي بسيار دشوار است اما اين سنت خداوند براي مخلوق خود است؛ هيچ كس در اين دنيا باقي نخواهد ماند و اگر [اين جدايي] باعث اندكي سختي و مشقت براي شما شد ان‌شاءالله تحمل آن در راه خدا آسان خواهد بود و خداوند ثواب و پاداشي عظيم مي‌دهد؛ بدانيد كه خداوند تعالي مومنان را به اندازه ايمان آنها امتحان مي‌كند.

به مادر عزيزم و پدر صالح و درستكارم و برادران و خواهران عزيزم:

هر وقت خبر شهادت مرا شنيديد، سرتان را بالا بگيريد زيرا فرزند شما ديدار خداوند عز و جل را دوست داشت و خداوند نيز مرگ با عزت و كرامت را نصيب وي كرد.

شما را به تقواي الهي و تقرب به خداوند عز وجل در همه شرايط سفارش مي‌كنم و به خداوند اطمينان داشته باشيد كه هيچ گاه [اجر] شما را ضايع نمي‌كند.

فرزند شهيد زنده شما "عبد الباسط عودة"

فرزند گردان‌هاي شهيد عز الدين القسام

تصاویر محل انجام عملیات شهادت طلبانه عبدالباسط عوده که عیاشی صهیونیست ها در "هتل پارک" را به خاک و خون کشید:

پ.ن: تصاویر و مشخصات کامل کشته شدگان صهیونیست در این عملیات هم موجود است که البته برای اینکه النگوی بعضی دوستان نشکنه، فعلا از درج اونا صرف نظر کردیم.

به امید آزادی قدس، کعبه و کربلا

بوابة فاطمه؛ دروازه بهشت

 باسم رب الشهدا و صدیقین

درمیان عملیات های شهادت طلبانه لبنان در عصر طلایی استشهادیون، شاید عملیات شهید "عبدالله محمود عطوی" یکی از گمنام‌ها باشد.

مجاهد شهادت طلب، عبدالله محمود عطوی

19 اکتبر1988 برابر با بيست و هفتم مهرماه 1367 و همزمان با سالروز میلاد رسول اکرم(ص)، هنوز ساعتی از صلاة ظهر نگذشته بود که صدای انفجاری مهیب، در حوالی مرز لبنان و فلسطین اشغالی، حتی اهالی شهرک صهیونیستی "کریات اشمونه" در 15 کیلومتری جنوب لبنان را نیز به وحشت انداخت.

ماجرا از این قرار بود که در هشتمین سال از اشغال جنوب لبنان، جنود شیطان در قالب کاروانی نظامی شامل يك دستگاه كاميون به همراه نفربر M113 كه يك جيپ نظامي و مرسدس بنز، اسكورت آنها را بر عهده گرفته بودند، به نزدیکی منطقه "بوابة (گذرگاه) فاطمه" می رسیدند.

در آن مقطع، نظامیان اشغالگر از بیم حملات شهادت‌طلبانه استشهادیون، به صورت گروهی و کاروانی حرکت می کردند غافل از اینکه این بار نیز یکی از فرزندان جبل عاملی حضرت روح الله، سوار بر تویوتایی سفید رنگ، حامل 500 کیلوگرم مواد منفجره در منتها اليه بخش «كفركلا» انتظار آنها را می کشید.

در جایی خواندم که پدر عبدالله از معاونين با سابقه نظامي «آنتوان لحد» سركرده ماروني مزدوران اسرائيلي بود و شاید به همین خاطر بود که وقتی عبدالله روي جاده « تل النحاس- العدسيه» و در نزديكي پست ايست و بازرسي صهيونيستها رسید و خودروی خود را در همان حوالی متوقف کرد، کسی به او مظنون نشد.

عبدالله که در میان دوستانش با نام "حر عاملی" شناخته می شد، در طي مدت كوتاهي كه انتظار ورود كاروان به گذرگاه را مي‌كشيد، به بازي با كودكان و نوجوانان روستا مشغول بود و هيچ‌كس گمان هم نمي‌کرد اين جوان بيست ساله كه مشغول بازي با كودكان است، دقایقی بعد زمين را در زير پاي سربازان اشغالگر خواهد لرزاند و آنجا را به جهنمي براي نيروهاي دشمن تبديل خواهد كرد.

کاروان صهیونیست که به محدوده مورد نظر می‌رسد، عبدالله با شکستن مرز لبنان و فلسطین اشغالی در منطقه "بوابة فاطمه" خود را به کاروان اشغالگران رسانده و با فشار چاشنی در اختیار خود و با انفجار نیم تن مواد منفجره جاساز شده در سواری تویوتا، بیش از 40 نفر از سربازان اشغالگر را مجروح یا به هلاکت می رساند.

بوابة فاطمه، محل شهادت شهید عبدالله عطوی

این عملیات در سالروز میلاد پیامبر اسلام و با رمز "محمد رسوال الله(ص)" انجام شد و هنوز ساعاتی از آن نگذشته بود که حزب الله لبنان با انتشار وصیتنامه تصویری عبدالله در حالی که تمثالی از امام خمینی(ره) به عنوان مقتدای شهادت طلبان در پشت سر خود داشت، نتیجه این عملیات را کامل کرد:

من بنده محتاج خدا «سيد عبدالله عطوي» هستم و عمليات شهادت طلبانه خود را در ايّام ولادت رسول گرانقدر اسلام (ص) و به بزرگداشت هفته وحدت اسلام انجام مي دهم و انشاءالله در زمره شهدا قرار گيرم.

شهيد جبل عامل چنين ادامه مي دهد:

اين عمليات را به انتفاضه اسلامي در فلسطين هديه مي كنم و به آن مجاهدان قهرمان كه عزّت و كرامت را براي مسلمانان فلسطين و براي همه مستضعفان عالم آفريدند تبريك مي گويم.

عبدالله در پایان نیز خطاب به مادرش اين‌چنين مي‌گويد:

‌از تو مي‌خواهم كه با شنيدن خبر شهادت من خوشحال شوي و بايستي و بگويي: خداوندا اين قرباني را از ما قبول بفرما.

بي حرمتي در قطعه شهداي بهشت زهرا(س)

به نام خدا

برادران و خواهران حزب‌الله!

عزيزان باورمند به ارزش‌هاي اخلاقي جمهوري اسلامي!

چندي است جماعتي كه خود را هنرمند مي‌نامند، با تجري و گستاخي تمام اقدام به خدشه‌دار نمودن مباني ارزشي اسلامي كرده و به بهانه‌هاي مختلف‌، پرده‌دري‌هاي اخلاقي خود را در فضاي مجازي به نمايش عموم مي‌گذارند.

از تهيه عكس‌هاي مكشفه در خارج از كشور و استوديوهاي داخلي و انتشار آنان به صورت عمومي، تا شركت در مجالس فساد و انتشار فيلم‌هاي آن.

در آخرين نمونه از اين دست، گروهي از اين به اصطلاح هنرمندان، در فيلمي كه متاسفانه منسوب به سينماي دفاع مقدس مي‌باشد، در بهشت‌زهراي تهران و در قلب قطعه شهدا، اقدام به گرفتن عكس‌هايي به دور از شئونات اين مكان مقدس نموده و بي‌شرمانه آن را در فضاي مجازي منتشر نموده‌اند.

اينكه گاهي برخي دختركان تازه بالغ شده و دختران دريده  ناشناخته، گاهي دست به هنجارشكني هايي مي زنند و با وقاحت كاردستي هايشون رو تو اينترنت منتشر مي كنند چندان چيز عجيب و غريبي نيست ولي نكته قابل تامل اينجاست كه چطور شده هنرپيشگان بي حيايي مثل اينها كه حداقل دونفرشان براي مردم كاملا شناخته شده هستند، اينطور در مكان مقدسي كه براي ملت ما شناسنامه غيرت محسوب مي شود، اينطور علنا بي حرمتي مي كنند.

چقدر دستگاه نظارتي ما بي صاحب است كه اين جماعت تازه به دوران رسيده اينطور جرات مي كنند تا در چنين مكاني با خيال راحت عكس هاي آتليه اي بگيرند و ككشان هم نگزد.

با توجه به بند "ميم" وصيت نامه حضرت امام(ره) و با عنايت به اين كه مدت‌هاست از هرگونه برخورد حداقلي از سوي متوليان امر در برخورد با اين قبيل حرمت شكني‌ها نااميد شده‌ايم، از امت حزب‌الله دعوت مي كنيم كه راسا براي مقابله با حريم‌شكنان و ارزش ستيزان وارد عمل شوند.

پ.ن: بخشي از بند "ميم" وصيتنامه امام خميني(ره):

اكنون‌ وصیت‌ من‌ به‌ مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌ در حال‌ و آینده‌ و رئیس‌جمهور و رؤسای‌ جمهور مابعد و به‌ شورای‌ نگهبان‌ و شورای‌ قضایی‌ و دولت‌ در هر زمان‌، آن‌ است‌ كه‌ نگذارند این‌ دستگاههای‌ خبری‌ و مطبوعات‌ و مجله‌ها از اسلام‌ و مصالح‌ كشور منحرف‌ شوند و باید همه‌ بدانیم‌ كه‌ آزادی‌ به‌ شكل‌ غربی‌ آن‌، كه‌ موجب‌ تباهی‌ جوانان‌ و دختران‌ و پسران‌ می‌شود، از نظر اسلام‌ و عقل‌ محكوم‌ است‌ و تبلیغات‌ و مقالات‌ و سخنرانیها و كتب‌ و مجلات‌ برخلاف‌ اسلام‌ و عفت‌ عمومی‌ و مصالح‌ كشور حرام‌ است‌ و بر همه‌ ما و همه‌ مسلمانان‌ جلوگیری‌ از آنها واجب‌ است‌ و از آزادیهای‌ مخرب‌ باید جلوگیری‌ شود و از آنچه‌ در نظر شرع‌ حرام‌ و آنچه‌ برخلاف‌ مسیر ملت‌ و كشور اسلامی‌ و مخالف‌ با حیثیت‌ جمهوری‌ اسلامی‌ است‌ به‌ طور قاطع‌ اگر جلوگیری‌ نشود، همه‌ مسئول‌ می‌باشند.

و مردم‌ و جوانان‌ حزب‌اللهی‌ اگر برخورد به‌ یكی‌ از امور مذكور نمودند به‌ دستگاههای‌ مربوطه‌ رجوع‌ كنند و اگر آنان‌ كوتاهی‌ نمودند، خودشان‌ مكلف‌ به‌ جلوگیری‌ هستند. خداوند تعالی‌ مددكار همه‌ باشد.

اقدام به ترور بختيار از افتخارات زندگي من است

گفتگويي بي پرده و صريح با اولين عامل اعدام انقلابي بختيار:

 اقدام به ترور بختيار از افتخارات زندگي من است

قرار بر اين شد كه من به همراه دو نفر ديگر از همراهانم به عنوان خبرنگار وارد اتاق بختيار شده و در حين مصاحبه با اسلحه صدا خفه كن او و همراهش را بدون اينكه صدايي بلند شود، ترور كنيم...

انيس نقاش از مبارزان لبناني كه سابقه دوستي نزديك با عماد مغنيه را نيز دارد وقتي اين جملات را مي گفت، مي شد صلابت و استحكام را در نگاهش خواند.

او اولين كسي بود كه ماموريت اعدام انقلابي شاپور بختيار در فرانسه را بعهده گرفت.

شاپور بختيار آخرين نخست وزير رژيم پهلوي بود. بختيار در روزهاي پرالتهاب انقلاب كه رژيم طاغوتي نفس هاي آخر را مي كشيد، درست در زماني كه هيچ عاقلي شانه زير بار مسئوليت هاي رژيم نمي داد، منصب نخست وزيري را برعهده گرفت ولي صندلي صدارت به او هم وفا نكرد و به دست انقلابيون افتاد.

بختيار پس از آنكه با همكاري برخي نفوذي هاي داخل كشور، توانست از ايران بگريزد، رهسپار فرانسه شد و در اين كشور دست از عناد با جمهوري اسلامي ايران برنداشت و با تشكيل نهضت مقاومت ملی ایران سعي در براندازي نظام نوپاي اسلامي كرد كه طراحي كودتاي نوژه يك نمونه از اين تلاش ها بود.

شاپور بختيار سرانجام در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۷۰ برابر ۶ اوت ۱۹۹۱، به همراه منشي خود در خانه مسکونی‌اش در حومه پاریس در حالي كه به شدت از سوي پليس اين كشور محافظت مي شد، به قتل رسيد و آن سيستم حفاظتي و امنيتي عريض و طويل حتي نفهميد كه جنازه اين دو 48 ساعت است كه بر روي زمين مانده!

اينكه چطور آخرين نخست وزير پهلوي در فرانسه ترور شد، حرف و حديث فراواني دارد اما انيس نقاش در گفتگويي بي پرده و صريح به بازخواني اولين ماموريت براي ترور بختيار پرداخته كه متن كامل سخنان وي به شرح زير است:

***


كودتاي نوژه طرح اوليه برنامه‌اي بود كه مي‌خواستند با اجراي آن، شاه را با آن همه جنايتي كه انجام داده بود به ايران برگردانند. جمهوري اسلامي فقط مي‌دانست كه چنين عملياتي با چنين برنامه‌هايي عليه آن در حال اجراست ولي نيرويي براي مقابله و جلوگيري از ان نداشت.

در جلسه‌اي كه محمد منتظري نيز حضور داشت اطلاعاتي از انجام يك كودتا مطرح شد و من اعلام كردم كه بايد رفتارهاي بختيار پيگيري و كودتا خنثي شود. محمد منتظري چون آن روزها تشكيلاتي تحت رهبري خود نداشت، گفت اين عمليات را بايد با دستگاه هاي ديگر مطرح كرد.

انيس نقاش

انيس نقاش اولين عامل اعدام انقلابي شاپور بختيار

حكم اعدام بختيار در دادگاه انقلاب صادر شد كه امام(ره) هم آن را تأييد كردند. من به بچه‌هاي سپاه گفتم كه بايد هرچه زودتر وارد عمل شويد چون اين آدم خطرناكي است ولي آنها هيچ اطلاعات و كانالي در اين خصوص نداشتند. به آنها گفتم كه من تجربه كار عملياتي دارم و اين كار را بر عهده مي‌گيرم.

به فرانسه رفتم و كار شناسايي را انجام دادم و بعد از دو هفته به ايران بازگشتم و خبرشان كردم كه منزل بختيار را پيدا كرده و حتي توانستم با او مصاحبه كنم.

بعد از 2روز طي جلسه‌اي اعلام شد كه با انجام ترور موافقت شده است. حكم اين كار توسط حاكم شرع صادر شد. شاپور بختيار يك سياستمدار فاسد بود و بايد از بين مي رفت.

طرح مدوني براي اجراي حكم اعدام بختيار تهيه كردم. قرار بر اين شد تا من به همراه دو نفر ديگر از همراهانم به عنوان خبرنگار وارد اتاق بختيار شده و در حين مصاحبه، با اسلحه صدا خفه كن او و همراهش را بدون اينكه صدايي بلند شود ترور كنيم به طوري كه پليس‌هاي نگهبان جلوي منزل او متوجه نشوند.

داشتم براي اجراي مامويت آماده مي شدم كه متأسفانه آقاي خلخالي مرتكب اشتباه شد و در مصاحبه‌اي اعلام كرد كه براي اجراي حكم اعدام شاپور بختيار به پاريس، كماندو فرستاده‌ام.

اينگونه شد كه شاپور بختيار ديگر نه جواب تلفن مي‌داد و نه وقت ملاقات. محافظين او نيز افزايش پيدا كردند. به اين ترتيب وقت ملاقاتي كه با او گذاشته بودم و قرار بود همانجا كار را تمام كنم، منتفي شد. همزمان از تهران با من تماس گرفتند و گفتند كه اينجا به شدت از بابت كودتا نگراني وجود دارد و بايد هر چه زودتر بختيار كشته شود.

شاپور بختيار

شاپور بختيار آخرين نخست وزير رژيم طاغوت

ديگر حجت بر من تمام شده بود و بر خودم واجب ديدم كه هر كاري از دستم بر مي آيد انجام بدهم. يك اسلحه 7 ميليمتري با صدا خفه كن تهيه كردم و رفتم سراغ بختيار. اما اين ها شك كردند و در ساختمان را به رويم باز نكردند. من هم بلافاصله تصميم گرفتم با گلوله قفل در را بشكنم و بروم داخل. ما مجبور شديم كه ابتدا با كشتن افراد پليس در جلوي در منزل بختيار به زور وارد خانه او شويم و به زور تا پشت در اتاق بختيار نيز نفوذ كرديم ولي هرچه تلاش كردم نتوانستم وارد اتاقي كه بختيار در آن حضور داشت بشوم.

يكي از دو گلوله‌اي كه به من خورد، متعلق به سلاح خودم بود كه به در شليك كردم و كمانه كرد و برگشت سمت خودم. بعد هم كه با پليس فرانسه درگير شدم و يك گلوله ديگر هم خوردم و دستگير شدم.

 تا چهار ماه در زندان داشتم ديوانه مي شدم كه چطور نتوانسته ام يك در را باز كنم تا اينكه در دادگاه، قاضي عكس‌هاي مربوط به در اتاق را نشان داد كه از لايه‌هاي آهن ضدآتش تشكيل شده است لذا متوجه شدم كه تلاش براي بازكردن آن بيهوده بوده است.

زماني كه در زندان فرانسه بودم، يك هواپيماي آن كشور در آسمان منفجر شد. اين ها گفتند كار ايران است و آمدند سراغ من كه در زندان بودم. افسر اطلاعاتي آمد تا از من بازجويي كند، به او گفتم اصلا فرض كن من جزو اطلاعات ايران هستم و مافوقم به من دستور داده كه بختيار را ترور كنم.

من هم مثل تمام افسران اطلاعاتي دستور را اجراكردم، شما هم در الجزاير و سوئيس و... فلان كار و بهمان كار را كرده ايد و پنجاه فقره از ترورهاي دستگاه اطلاعاتي فرانسه را در كل دنيا رديف كردم. طرف خسته شد و رفت براي استراحت، بعد دوباره برگشت به من گفت: "سلام همكار".

در بازجويي‌ها به آن افسر تاكيد كردم كه فرق من با شما اين است كه من ترور بختيار را بر اساس اعتقادات خودم انجام داده‌ام، ولي شما عقيده نداريد و فقط دستورات مافوقتان را اجرا مي‌كنيد، من حق دارم كه از اسلام خود دفاع كنم. شاپور بختيار در حال تدارك كودتا عليه ايران بود، اوحتي براي انجام اين كار50 ميليون دلار از صدام كمك گرفته بود و آمريكا نيز از او پشتيباني مي‌كرد.

انيس نقاش

انيس نقاش در سالهاي جواني


من از حرف زدن درباره اين قضيه ترس و شرم ندارم. اين جزو افتخارات من است. به نظر من ايران در پوشش خبري جريان اولين ترور شاپوربختيار كوتاهي مي كند، درمورد اين موضوع صحبت‌هاي فراواني در خارج از ايران صورت گرفته است. خبرنگارهاي فرانسوي زماني كه به من مراجعه مي‌كنند و در صحبت هاي خود با من ، واژه تروريست را به كار مي برند در پاسخ به آنها مي گويم: مگر فرانسوي‌ها مرتكب هيچ قتلي نشده‌اند؟ بعدش تك تك ترورهايي را كه فرانسه مرتكب شده بود برايشان نام مي برم.
من امروز پس از گذشت چند سال از ان واقعه، وقتي فكرش را مي كنم مي بينم هر آنچه كه در گذشته انجام داده ام را صحيح مي دانم. اما اگر پختگي حال حاضر را داشتم، نقشه ترور بختيار را به طور حتم تغيير مي دادم. در زمان وقوع ترور به علت كمبود وقت، نتيجه عمليات ناموفق شد، اگر دو يا سه هفته صبر مي‌كرديم و لوازم مناسب انتخاب مي كرديم، نتيجه اين عمليات بهتر از اين حاصل مي‌شد.

خداحافظ مختار!

خداحافظ «مختار»

 چقدر برایت متاسفم «ابراهیم مالک»

و بی چاره «اسماعیل کثیر»


من بودم و امام!

به نام خدا

محمد هاشمي اخيرا در مصاحبه با "ماهنامه مدیریت ارتباطات" ادعا كرده كه امام(ره) از آتش زدن پرچم آمريكا ناراحت بوده و براي نمايش آن از سيما به او كه در آن زمان رييس سازمان صداوسيما بوده، اعتراض كرده است.

اين بخش از مصاحبه هاشمي را بخوانيد:

"وقتی كه پرچم آمریكا را سپاه یا نیروهای نظامی روی زمین نقاشی كرده بودند و روی آن رژه می‌رفتند یا در بعضی مراسم می‌سوزاند و سیما تصویر آن را می‌گرفت و پخش می‌كرد، امام به ما اعتراض كردند و فرمودند كه پرچم نماد ملت است، ما به ملت كاری نداریم، ما با دولت آمریكا در تعارض هستیم و جنگ داریم. با ملت آمریكا كه جنگی نداریم، چرا شما احساسات ملت آمریكا را جریحه‌‌دار می‌كنید؟ دیگر این را نشان ندهید."

حالا ما نمي‌دانيم چرا در طول اين 33 سال كه از انقلاب مي گذرد و همه ساله نه تنها در سيماي جمهوري اسلامي ايران، بلكه در تمامي رسانه در هنگام راهپيمايي‌هايي مانند روز قدس و22 بهمن شاهد به آتش كشيدن پرچم امريكا و اسراييل و انگليس هستيم، حتي يكبار هم شنيده نشده كه امام(ره) و يا رهبر معظم انقلاب در اين مورد تذكري بدهند؟ اگر موضوع آن طور كه هاشمي ادعا كرده مهم بوده، چرا كسي جز او اين جمله را از امام(ره) يا آقا نشنيده؟

در اكثر رژه هاي نيروهاي مسلح؛ همين امروز هم پرچم امريكا و اسراييل و در برخي موارد پرچم انگليس بر روي زمين نقاشي شده و نيروها از روي آن رد مي شوند. چرا يكبار كسي تذكري از رهبري يا فرد ديگري نشنيده؟ آيا نمي شد رهبر انقلاب موضوع به اين مهمي را حداقل به فرماندهان نيروهاي مسلح تذكر بدهند؟

اصولا برادران هاشمي رفسنجاني تبحر خاصي در نقل خاطرات عجيب از امام(ره) دارند كه از قضا هيچ وقت هم تكذيب نمي شود! چرا؟ چون اصلا كسي جز امام(ره) و خود ايشان در آن جلسات حضور نداشتند!! امام(ره) بود و من! امام(ره) هم كه رحلت كرده پس كسي نمي ماند كه شاهد ماجرا باشد تا بخواهد آن را تكذيب كند!

البته اين تخصص در برخي از آاقايون ديگر هم هست كه گاهي هوشمندي خاصي هم به خرج مي دهند. مثلا خاطره اي كه از امام(ره) مي گويند شاهد ديگري هم دارد اما آن شاهد بنده خدا هم كساني مثل حاج احمدآقا هستند كه آنها نيز مرحوم شدن و توان تكذيب ندارند.

اما اينبار جناب محمد هاشمي با چه انگيزه اي اين خاطره را همينطور بدون سند و مدرك به امام(ره) منتسب و در رسانه‌ها منتشر كرده است؟

اگر متن كامل اين مصاحبه را بخوانيد، خواهيد ديد كه كدام كينه موجب شده تا جناب هاشمي اين ادعا را به امام(ره) نسبت دهد.

هاشمي تمام زور خود را زده تا هرطور كه مي تواند صداوسيما را يك رسانه حزبي و غيرملي معرفي كند و در عوض خيلي هوشمندانه (البته به زعم خود)، كارنامه رياست خود بر سازمان صداوسيما را درخشان نشان دهد كه البته براي كساني كه كارنامه عملكرد ايشان در زمان تصدي رياست سازمان را ديده يا شنيده باشند، اين يك حرف خنده‌دار است.

به هر حال براي بار هزارم بايد به جناب محمد هاشمي و تمام كساني كه در مقاطعي برخي جملات يا خاطرات عجيب و غريب و من‌دراوردي را به امام(ره) نسبت مي دهند، عزض كرد كه بابا! خود امام در وصيتنامه شان فرمودند كه: " اكنون كه من حاضرم، بعض نسبت های بی واقعیت به من داده می شود و ممكن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض می كنم آنچه به من نسبت داده شده یا می شود مورد تصدیق نیست، مگر آن كه صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق كارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم."

حالا از جناب آقاي هاشمي عاجزانه مي خواهيم تا دستخط، امضاء، صدا و يا تصوير امام(ره) را درخصوص ادعاي اخيرشان به ما نشان بدهند تا يك بار هم كه شده ما حرفشان را باور كنيم.

شايد اگر دو نفر پيدا بشوند و اين سوالات را از امثال آقاي هاشمي بپرسند و همينطور راحت از كنار ادعاهاي اين آقايون نگذرد، ديگر اين عزيزان هم به خودشان جرات ندهند تا هر خاطره و جمله اي را همين طور بدون سند و مدرك به امام(ره) منتسب كنند.

چرا از جاي دندودار حرف نمي زنيد؟

به نام خداي رسوا كننده دروغگويان

يكي از مشكلاتي كه بنده با اين "خس و خاشاك" جريان سبز دارم و اين موضوع رو تو كامنتهاي پست هاي مختلف هم به كرار ميشه ديد، اينه كه من اصولا از آدمهايي كه حرف از جاي دندوندار نمي زنن، بدم مياد.

بعد از اينكه ما اين جواب رو به اين دوستان دايدم مثل اينكه كفرشون حسابي دراومده و شروع كردن به فحاشي و دري وري گويي و خلاصه ثابت كردن اينكه ما (يعني خواهران خس و خاشاك سبز+برادران اراذل و اوباش) هميشه از جايي حرف مي زنيم كه دو رديف دندون داره!

حرف ما به اين آقايون و دختر خانوماي محترم اينه كه بابا شما مگه نميگيد بي شماريد؟ پس چرا نميايد تو خيابون ها و كار رو يكسره نمي كنيد؟

قبلا هم بهشون گفتيم كه بي خود بهونه نياريد چون شما ميگيد كه بي شماريد پس نبايد از كسي و چيزي بترسيد. بريزيد و كار رو تموم كنيد!

خلاصه اينها ادامه داشت تا اينكه شاهد از غيب رسيد

سايت بالاترين كه اين روزها شده محل خودارضايي اين دوستان در فضاي نت، يكي از همين خس و خاشاك سبز مطلبي زده با عنوان:

مردم سوریه می گویند فردا به خیابان ها خواهیم آمد و می آیند ! به همین راحتی ! اما ما چه ...

اين بابا تو اين مطلبش كه مثلا اومده جريان سبز رو آسيب شناسي كنه، (حال اينكه خيلي وقت پيش ما هم همين نصايح رو به اين عزيزان كرديم) گفته:

در سوریه هم می زنند و می برنند و می کشند ، اما با وجود اینکه حدود یک ماه از اعتراضاتشان گذشته اما هنوز هم می آیند !اما ما چه ؟
درست شبی که می خواهیم فردایش بیاییم حذبی پیدا می شود که از طرف مردم بگوید که خیر مردم ما خواهان تغییر رژیم نیستند می خواهند اصلاح شود ! خوب عده اینگونه دلسرد می شوند .عده ای دیگر نیز به ما درس تاریخ می دهند از سال 67 از گذشته رهبرانمان . انگار که ما نمی دانیم ! دعوایی دیگر نیز بر سر آن به پا می شود .عده ای دیگر که سودای حذب خود را در سر می پرورانند ، طوری دیگر آغاز می کنند ، مردم را اشرف نشان می خوانند یا طرفدار رضاشاه دوم !کاریکاتوری کشیده می شود ، جوکی گفته می شود ، ویدئو یی پخش می شود و درست در شب اتحاد بلوایی برپا می شود !آن وقت فردای آن روز انتظار داریم همه بیایند !اما عزیزان ما اگر نتوانیم دموکراسی را در خودمان و در همین فضای مجازی تقویت کنیم ، چگونه می خواهیم برای کشورمان آن را به ارمغان بیاوریم ؟ در میان این دعوا های ما تکلیف خون این جوانان برومندمان و آن قهرمانان دربندمان چه می شود؟

علاوه بر اينكه این بابا با نوشتن همين مطلب به دندوندار نبودن جايی كه خس و خاشاک سبز ازش حرف مي زنن اذعان كرده، ديگر دوستان و همقطارانش هم در كامنت هاي خودشون مطلب مهر تاييد زدن به همين موضوع. براي نمونه چنتايي از همين كامنت ها رو بخونيد تا از اين به بعد به ما فحش نديد، بريد و خودتونو درست كنيد.

mazar: باسلام
من اطمینان دارم که ما هم پرشمار ظاهر خواهیم شد. اما استمرار آن مهمتر است.

blue.sky: پس کی بشینه پای نت و نقش کاتب باشی رو انجام بده؟؟؟!!!

behzad333: بچه‌های ایران دست کمی از زنان و مردان شجاع سوری نداشتن دوست عزیز. آنها باز هم خواهند آمد، مطمئن باشید

molana: بله حق با شماست ، هر چند من انتقادات فراوانی به خود مردم هم دارم اما این بار روی سخنم بیشتر با احذاب و گروه ها و در کل آنان که در این فضای مجازی خیلی فعالند بود

linus: بايد بگم كه من هم مثل شما يك ايرانيم و وقايع سياسي ايران را هميشه دنبال ميكنم و هر چه بيشتر ميگذره بيشتر به سرنگوني ديكتاتور و اين نظام اميدوار ميشم به خدا قسم ميخورم كه ديكتاتور رفتني است پس نگران نباش عزيز كه پيروزي از آن ماست
دوباره ميخنديم خيلي دور نيست

molana: امیدوارم دوست گرامی :)

kooler: ما هم فردا می آییم، اما به بالاترین (مصداق بارزش خود حقیرم(

bashar: سوریه جمعه ها میان/حالا یه 3شنبه داشتیم میرفتیم اینجا یه سری خودشون و پاره میکردن بدون استمرار فایده نداره//خداییش 2روزم نمیموندن// دستشوییشون و باید تو خونشون میکردن کسایی که این لینکارو میفرستادن

adoor" مردم سوریه تجربه یک انقلاب قبلی رو نداشتن اونها تقریبا وضعیت ما در انقلاب 79 را دارند یعنی فقط سقوط نظام را میخوان ولی وضعیت اینده براشون روشن نیست یکی از دغدغه های ایرانیها برای اومدن به خیابان اینه که نکنه باز یک نفر سوار موج انقلابشون بشه و بساط همین باشه که امروز بوده

mehdy78: اونا کامپيوتر و اينترنت و بالاترين و ... گشاد ندارن فک کنم!

donfarino: جالبه که همه مدام از بی تحرکی می نالیم,لینکهای مایوس کننده پست می کنیم
و به حال بقیه ملتها حسودی...فکر نمی کنین وقتشه از خودمون شروع کنیم؟
به خودمون قول بدیم دست از منفی بافی برداریم
و تا کار روحیه بخشی برای جنبش نکردیم لینک نذاریم!!!

bashar: درستش همینه

tvxq: دوستان يكي به من بگه اگه 11 ارديبهشت مانند 25 بهمن شد ولي فقط همين روز تظاهرات شد و روزهاي ديگه ادامه پيدا نكرد حقيقتا چه فايده اي خواهد داشت؟

parandak: اونها هر روز جمعه میان با اینکه دولت سوریه با "تانک" باهاشون برخورد میکنه و در یک ماه بیش از پانصد نفر رو میکشه . ما یک روز سه شنبه میایم خسته میشیم با اینکه این دولت فعلا که فقط با باتوم و گاز اشک آور برخورد میکنه و حد اکثز سه نفر رو میکشه و از تانک و اینجور چیزها خبر ی نیست فقط موتور سوار میاره که راحت میشه از پسشون بر اومد . مشکل مردم نیستن . مردم بارها ثابت کردن شجاعتشو دارند . مشکل رهبران هستند . "رهبر نداریم " شورای رهبری نداریم . پنج ملیون ایرانی در خارج کشور هنوز نتونستن یک شورای رهبری در تبعید درست کنند که بتونه جنبش را از خارج ایران رهبری کنه همونطور که خمینی و دارو دسته اش از نجف و پاریس کردند . حیف .

moreas66: آقا چه ربطي داره؟
اگر شرايط جوري باشه كه مردم بخوان بيان ميان و ميمونن و خواستشونم ميگن و ميگيرن
هيچ ربطي هم به گفته هاي هيچ حزب و گروه و حتي ميرحسين و شيخ هم نداره

awaa: ما؟ هیچی! اولش غر می زنیم که چرا کسی بیانیه نمی ده بیایم بیرون ، بعدش که جایی فراخوان می ده می شینیم غر می زنیم که چرا فلانجا بیانیه داده و چرا زودتر نداده، بعد دوباره غر می زنیم که چرا هر روز نمی گن بیایم بیرون ، بعد غر می زنیم که ما اصلاً این ها رو نمی شناسیم ، پس می شینیم تو خونمون. بعد غر می زنیم ...
1 سال بعد تمام کشور های اطراف انتخابات آزاد دارن و ما داریم غر می زنیم که چرا کسی بیانیه نمی ده بیایم بیرون

delrahm: مردم سوریه فقط جمعه ها نمیان.
الان حداقل 3 هفته است که تظاهرات مستمر است
فقط چون روزهای جمعه تعداد ویدیوها و البته کشتار بیشتر است , موضوع داغ زده میشه و بیشتر به چشم میاد.
نه این که فقط جمعه به جمعه بیان.
والا به خدا این تظاهرات مردم سوریه یک کلاس فشرده است برید ببینید هی نگید ما از عرب ها جلوتر بودیم و فلان و.....
مهمترین چیزهایی که دارند:
-اتحاد و عدم ایجاد تفرقه !
-استمرار
-کمک نیروهای سوری و عرب ها (بدلیل هم زبانی)از خارج از کشور شامل اطلاع رسانی در داخل و خارج.راه اندازی انواع سایتها و حتی تلویزیون و ارسال موبایل ماهواره ای و.....
-شهامت
-درخواست مشخص و اهداف شامل 8 بند

-پافشاری بر مطالب و ایستادگی تا رسیدن به خواست نهایی نه این که وسط راه ...


مسئولاني كه آبروي ملت را پيش پاي فرعون ذبح كردند

به نام خدای درهم شکننده ستمگران

يادمه سال  1382 بود كه عده ای در نظام جمهوري اسلامي ايران مي خواستند نام خياباني را در تهران عوض كنند كه صاحب اون نام عامل اعدام انقلابي رييس جمهور خائن مصر بود:

شهيد خالد اسلامبولي

اين اتفاق در زمياني مي افتاد كه دولت وقت متعلق به اصلاح طلبان بود ولي  شورای شهر دست اصولگرایان و شهردار تهران نیز محمود احمدي نژاد بود.

شهيد خالد اسلامبولي

ماجراي خالد اسلامبولي و اتفاقاتي كه منجر شد تا رهبر كبير انقلاب از يك موضع عزتمندانه دستور قطع رابطه با مصر را بدهند، براي كسي پوشيده نيست.

نكته عجيب آن بود كه پس از چند سال در نظام اسلامي كساني پيدا شده بودند كه براي خوشآيند فرعون مصر كه نمي خواست سر به تن انقلاب اسلامي ايران باشد، مي خواستند نام اين اسطوره جهان اسلام را از خيابان پايتخت بردارند.

به دولت خاتمي و دار و دسته اش كه حرجي نبود ولي اينبار تغيير نام خيابان در زماني صورت مي گرفت كه شوراي شهر دست اصولگرايانی بود که افرادی مثل مهدی چمران (اخوی شهید چمران) در آن حضور داشتند.

همان زمان بنده و چند نفر ديگر از دوستان كه به اين ماجرا اعتراض داشتند نزد آقاي شهردار رفته و مخالفت خود را اعلام كرديم كه البته با واكنش جالب احمدي نژاد روبرو شدند.

آقاي احمدي نژاد فرمودند كه حماس و حزب الله لبنان از ما خواسته  اند كه نام خالد را از روي خيابان برداريم!!!!!!! و روابطمان را با مصر عادي كنيم.

حرفي كه هرچند مرغ پخته را از خنده روده بر مي كرد، ولي در پس آن تلخي گزنده اي پنهان بود كه خبر از عدم پايبندي آقايان به آرمان هاي امامي مي داد كه از فرعون مصر به صراحت با عنوان «نامبارك مصري» نام برده و به دشمني با او افتخار مي كرد.

خلاصه با تلاش جمعي از دستان انقلابي ما و به ياري خدا اين اقدام با شكست روبرو شد (هرچند دوستان شوراي شهر نام "انتفاضه" رو هم به عنوان نام جايگزين انتخاب كرده بودند.)!

حالا امروز پس از چند سال فرعون مصر سرنگون شده و بساط ديكتاتوري در اين كشور برچيده شده اما...

شنيديد که مي گويند "زمستان رفت و روسياهي به زغال ماند؟"

داستان برخي مسئولين نابغه كشورماست!

كساني كه بدون رعايت شان و منزلت ملت ايران آبروي خود را پاي كسي ريختند كه در نهايت نه تنها هيچ دستاوردي برايشان نداشت بلكه عزت انقلاب اسلامي را هم خدشه دار كرد.

اين آقايون كه از قضا از مسئولين بلندپايه نظام اسلامي بودند، به دست بوس فرعوني رفتند كه نه تنها در ايران بلكه در كشور خودش نيز منفور بود.

بعيد است اين حضرات از مواضع حضرت روح الله در خصوص فرعون مصر خبر نداشته باشند ولي براي يادآوري آنها به دو مورد اشاره مي كنم:

ملت هاى اسلامى و مستضعفان جهان مفتخرند كه دشمنان آنها، حسين اردنى اين جنايت پيشه دوره گرد و حسن و حسنى مبارك هم آخور با اسرائيل جنايتكارند و در راه خدمت به آمريكا و اسرائيل، از هيـچ خيانتى به ملت هاى خود رویگردان نيستند.

و يا در جاي ديگر فرمودند: این رئیس جمهور تحمیلی ثانی [حسنی مبارک‏] که خیال دارد در مصر مثل آن [انور سادات‏] حکومت کند، در بست خودش را در اختیار آمریکا گذاشته است؛ قبل از اینکه به ریاست برسد اعلام همبستگی خودش را با اسرائیل و آمریکا کرده است. ندیده است که همان طوری که سلف طالحش به واسطه خشم ملت به جهنم واصل شد، همین عمل را با او هم خواهند کرد. ملت مصر باید این مطلب را بداند که اگر قیام کند بر خلاف این توطئه ها - همان طوری که ایران قیام کرد- آن جا هم خواهد پیروز شد.

ملت مصر از حکومت نظامی نترسد و به او اعتنا نکند و همان طور که ایران حکومت نظامی را شکست و به خیابان ها ریخت، آن ها هم بشکنند و به خیابان ها بریزند و این تفاله های آمریکا را بیرون بریزند.

به هرحال بد نيست بدانيم اين آقايوني كه در مقاطع مختلف آبروي ملت را پيش پاي فرعون ذبح كردند، چه كساني بودند:

دیدار علی لاریجانی بعنوان رئیس مجلس شورای اسلامی (آذر 88)

دیدار حداد عادل (بهمن 86)

دیدار لاریجانی با مبارك وقتي دبیر شورای عالی امنیت ملی بود (خرداد 85)

دیدار خاتمی و حسنی مبارک (فروردین 86)

لازم به ذكر است كه محمد خاتمی و حداد عادل هر کدام یک بار و علی لاریجانی 2 بار با حسنی مبارک در طول سالهای دهه 80 دیدار کرده اند.
همچنین منوچهر متکی در مرداد 85 و علی اکبر ناطق نوری نیز در بهمن 86 با حسنی مبارک دیدار داشته اند.(آقاي ناطق حواسش باشد كه نبود عكسش در اين آلبوم هاي پرافتخار ، مديون فراگير نبودن اينترنت در آن سال ها و كمبود وقت ما براي رجوع به روزنامه هاي آن دوره است)

اينها در حاليست كه دولت انقلابي آقاي احمدي نژاد نيز گويا بدش نمي آمد تا عكس يادگاري با فرعون داشته باشند.

    

به مبلمان اين دو عكس دقت كنيد. واقعا شرم آور است.اين است نتيجه بي توجهي به رهنمودهاي امام امت

يادمان نرفته كه رييس جمهور انقلابي كشورمان چند بار پيام داد و حتي با صراحت گفتك«با صراحت اعلام مي كنم كه امروز ما به طور قاطع بدنبال تجديد رابطه با مصر هستيم كه اگر دولت مصر اعلام آمادگي كند تا پايان وقت اداري امروز سفارت ايران را در مصر برپا خواهيم كرد.» اين جمله مربوط به 4سال قبل است ، نه بيشتر.

البته از كسي كه هيچ غيرتي بر سر نام خالد اسلامبولي نداشت و براحتي آب خوردن مي خواست نام او را از تهران پاك كند، اين حرفها عجيب نبود.

اما بد نيست كه آقاي رييس جمهور انقلابي بداند كه شايد به بركت همين جوان شهيد مصري بود كه او هم مثل لاريجاني و خاتمي و حداد و متكي و ناطق نوری عكس يادگاري با فرعون ندارد!

ماجرا از اين قرار بود كه در اوج دست و پا زدن دولت ايران براي ايجاد ارتباط با مصر كه البته با عدم استقابل طرف مصري روبرو شد، انتشار فيلم مستند اعدام فرعون از سوي ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام، مانند آبي بر آتش شهوت دولتمردان براي برقراري ارتباط با حكومت جائر فرعوني بود!  به طوري كه باعث خشم حكومت نامبارك و بر باد رفتن اندك اميدي بود كه دولت ايران براي ايجاد اين رابطه در سر مي پروراند!

البته دولت انقلابي در همان آن زمان از هيچ اقدامي براي ماست مالي بازتاب‌هاي اين مستند و حواشي آن فروگذار نكرد و فيلتر سايت ستاد پاسداشت و مصاحبه هاي پي در پي آقايون براي اعلام برائت از اين فيلم (كه چيزي جز مواضع رسمي نظام و حضرت روح الله در آن نبود) و فشارهای مختلف بر سازندگان این اثر از جمله اين اقدامات است.

ولي شايد امروز که حسنی نامبارک با خشم ملت مصر روبرو و حکومتش به طرز فضاحت باری سقوط کرد، آقاي احمدي نژاد در خلوت خود دعايي به جان سازندگان اين مستند كند که اين رابطه را بهم زدند تا باین بار آبروي ملت ايران توسط رييس جمهور انقلابيشان نرود.

مسایل ایدئولوژیک به کنار، اما آیا نباید از مسئولان دولت پرسید که با چه معیار و تدبیری قصد داشتند با رژیمی رابطه برقرار کنند که پایه های حکومتش تا این حد سست و متزلزل بود؟ و الان هم همان روند را با رژیم های دیگری مانند اردن و ... ادامه می دهند؟ آیا از سرنوشت مصر عبرت نگرفتند؟

به هر حال ما هم خدا را شكر مي كنيم كه رييس جمهور دولت انقلابي ايران به بارگاه فرعون نرفت ولي...

آقاي احمدي نژاد! بدان كه مديون اسطوره اي هستي كه روزي براي خوشايند فرعون قصد داشتي نام او را از روي خيابان پایتخت برداري!

اين يادت باشد.

همين

پايان سلسله فراعنه در مصر

به نام خداوند درهم شكننده طواغيت

الله اکبر                                  الله اکبر

«من امیدوارم که ملت هاى دیگر هم توجه بکنند و اقتدا بکنند به این ملت ایران. ملت مصر اعتنا نکند به این حکومت جائرى که اعلام مى‏کند که ما هرکس اسم از اسلام ببرد سرکوب مى‏کنیم. بدانند که اسلام در مصر در خطر است و واجب است بر زن و مرد مصرى که قیام کنند و این حکومت فاسد را، که از اول اعلام جنگ با اسلام داده است، سرکوب کنند.»

حضرت روح الله

«ملت هاى اسلامى و مستضعفان جهان مفتخرند كه دشمنان آنها ،حسين اردنى اين جنايت پيشه دوره گرد و حسن و حسنى مبارك هم آخور با اسرائيل جنايتكارند و در راه خدمت به آمريكا و اسرائيل، از هيـچ خيانتى به ملت هاى خود رویگردان نيستند.»

حضرت روح الله

«این رئیس جمهور تحمیلی ثانی [حسنی مبارک‏] که خیال دارد در مصر مثل آن [انور سادات‏] حکومت کند، در بست خودش را در اختیار آمریکا گذاشته است؛ قبل از اینکه به ریاست برسد اعلام همبستگی خودش را با اسرائیل و آمریکا کرده است. ندیده است که همان طوری که سلف طالحش به واسطه خشم ملت به جهنم واصل شد، همین عمل را با او هم خواهند کرد. ملت مصر باید این مطلب را بداند که اگر قیام کند بر خلاف این توطئه ها ج همان طوری که ایران قیام کرد- آن جا هم خواهد پیروز شد.
ملت مصر از حکومت نظامی نترسد و به او اعتنا نکند و همان طور که ایران حکومت نظامی را شکست و به خیابان ها ریخت، آن ها هم بشکنند و به خیابان ها بریزند و این تفاله های آمریکا را بیرون بریزند. ملت مصر ننشینند تا این قدرت از بین رفته دوباره دست و پای خودش را جمع کند و نفوذ خودش را بر ملت تحمیل کند. امروز روزی است که ملت مصر باید قیام کند. امروز روز ضعف دولت است و قدرت ملت.»

حضرت روح الله

حضرت روح الله، بت شكن قرن

و بالاخره هرچند با تاخير چندين ساله، اما ملت مصر طومار فراعنه را پيچيدند و

حسني نامبارك هم رفت

همانطور كه محمدرضاي خائن رفت

همانطور كه صدام رفت

همانطور كه سادات رفت

همانطور كه حسين اردني رفت

همانطور كه حسن مراكشي رفت

همانطور كه بن علي خائن رفت

و همانطور كه آمريكا خواهد رفت...

کفتار سادات خائن

کفتار، صدام حسین ملعون

کفتار، محمدرضا پهلوی خبیث معروف به ممد دماغ

کفتار، حسین اردنی جنایت پیشه دوره گرد

گردهمايي موفرفري‌هاي هيولايي در تهران!

به نام خدا

1- دو سه سال پيش بود كه براي انجام سفري به لبنان رفته بوديم، تو يكي از شهرهاي جنوبي لبنان با يكي از جوانان لبناني (كه اسمش رو يادم نيست، مثلا نعيم) هم صحبت شديم.

همونطور كه نمي دونيد! تو مناطق شيعه‌نشين لبنان، ايراني‌ها را مي پرستند!

اين نعيم داستان ما هم به ما خيلي ابراز محبت كرد.

جالب بود كه يك كلمه فارسي نمي تونست حرف بزنه ولي مي گفت من فارسم، ايراني‌ام.

خلاصه عشق و علاقه عجيبي به ايران داشت و وقتي از ايران حرف مي زد، قند تو دلش آب مي شد.

ذهنيتي كه از ايران داشت براي من خيلي عجيب بود. اما تو صحبت‌هاش فهميدم كه ايران تو ذهن آقا نعيم يه بهشت خيالي و مدينه فاضله است، "قطعه اي از بهشت"!

شهري بدون گناه و ...

خلاصه آقا نعيم تو ذهن خودش بهشتي ساخته بود و روزها با فكر كردن به اين بهشت خيالي براي خودش حال و حولي مي كرد!

وقتي در همين حد بهش گفتم كه بابا اينطورا هم نيست! تو ايران هم افرادي هستند كه مثلا چادري نيستند و چندان به اين مسايل اهميت نميدن و... قاطي كرد و گفت محاله!

ما هم وقتي ديديم هيچ جوري زير بار نميره، بي خيال شديم.

2- تو يك مجموعه درهم تنيده و يا بهم پيوسته كه رفتار زيرمجموعه‌ها روي همديگه تاثير مستقيم داره، وقتي عملكرد يكي از سامانه‌ها از تعادل خارج بشه و يا اتفاق غيرمتعارفي بيفته، اين اتفاق هيچ‌وقت بي‌تاثير در كل نخواهد بود!

مثلا وقتي در زنجيره زندگي مردم يه منطقه‌اي، يه حادثه غيرمتعارفي پيش بياد، مثل بمباران اتمي در هيروشيما و ناكازاكي، اين اتفاق فقط تاثير لحظه‌اي نداره بلكه در طول حيات مردم اون مناطق هم موثره. مثلا روي توليد مثل و به وجود آمدن نوزادان عجيب الخلقه بسيار موثره!

همينطور تاثير بمب‌هاي امريكايي در افغانستان كه كودكان هيولايي رو به دنيا آورده!

همين فرمول در مسايل اجتماعي و فرهنگي هم مي تونه صادق باشه!

يه نگاه به تصاوير زير بندازيد!


اينجا محله‌هاي ديترويت يا تگزاس يا نمي دونم شيكاگو نيست!

قلب تهرانه!

اول بهمن 1389، پارك ملت گردهمايي مو فرفري‌هاي تهران!!!

و اين موجودات عجيب و غريب هم از فضا نيومدن. تو همين شهر زندگي مي كننن و شايد هركس در طول روز يه چنتايي از اين اينا رو ديده باشه!

به نظرم خود اين تصاوير گوياي فلاكت فرهنگي در جامعه هست و ديگه احتياجي نيست كه بگيم مسئولان فرهنگي كشور چه غلطي مي‌كنن؟

اين موجودات عجيب هم اينقدر ترحم برانگيز هستن كه آدم دلش نياد بهشون چيزي بگه!

اينها حاصل همون حركت غيرمتعارفي‌اند كه در بالا گفتم.

وقتي مديران فرهنگي كشور بجاي كاراصلي خودشان سر در آخور محافل سياسي و غيره دارن، تاثيرش مثل همون بمب اتميه هست: "بوجود آمدن آدمهاي عجيب الخلقه!"

حالا شما تصور كنيد آقا نعيم داستان ما از جنوب لبنان بلند بشه و صاف بياد در قلب ام‌القراي اسلام!

من كه فكر كنم سنگ كوب كنه!

راستي گزارش تصويري غرب در قلب برفی ایران! رو هم كه عكاس مسلمان در وبلاگش كار كرده بي ربط به اين ماجراها نيست!

حتما ببينيد تا بفهميد تو مملكت اسلامي ما چه خبره!