آشــیــــــان
رواق منظر چشم من آشـیـانه ی توست ●●● کرم نما و فرود آ، که خانه خانه ی توست
پیوند ها
لوگو های حمایتی

نوبت شما

هیچ باغبانی را برای کندن علف های هرز و بی مصرف، سرزنش نمی کنند!

هیچ مظلومی را بخاطر ظلمی که نسبت به او روا شده، محکوم نمی کنند! 

هیچگاه کسی را بخاطر دفاع از حریم خود در برابر هجمه یک متجاوز، ملامت نمی کنند!

علف هرز نیاز به دلسوزی کسی ندارد! اگر قرار به دلسوزی باشد، دلت برای آن نهالی بسوزد که میخواست برود تا اوج و سبز شود اما... در محاصره هرزه های خودرو، ریشه اش خشکید و دیگر هیچوقت سبز نشد!

"ظالم" همیشه مخوف و ترسناک نیست، گاه شاید لطیف و "دل فریب" هم باشد! اما "ظلم" همیشه ظلم است و "مظلوم" همیشه مظلوم. بگذار دلت بسوزد برای مظلوم و برای آن ظلمی که در حقش روا شده؛ اما مراقب باش نفریبد تو را ظالم مخفی شده در پشت «نقاب» دل فریب!

حواست باشد! گاهی تشخیص بین این دو مفهوم خیلی سخت می شود. مثل تشخیص کنه ی چسبیده به تنه!

آری؛ همان حکایت دیرینه «کنه ی چسبیده به تنه ی  شجره ی طیبه ی انقـــــلاب»!

من انقلابی ام!

نه سیاستمدارم و نه افراطی؛

نه چپیم نه راستی؛

نه اهل بازی های جناحی، نه حزبی؛

من فقط انقلابی ام! انقلابی دهه هفتادی که نه روزهای پرشکوه انقلاب را به خود دیده است، و نه رشادت های هشت سال دفاع مقدس را! اما... خط قرمزی دارد به نام "فتنــــــــه" و حماسه ای ثبت شده در تاریخ به وسعت "نـــهم دی مـــاه"

من انقلابی ام! و نمی بخشم کسانی را که پای سفره انقلاب نشستند، نمک گیر شدند ولی نمکدان را شکستند!

من انقلابی ام! و نمی گذرم از خائنینی که به واسطه همین انقلاب برای خود منزلت ساختند و وقتی آن را مانع برآورده شدن اهداف پلیدشان دیدند، به آن پشت پا زدند!

من انقلابی ام! و فراموش نمی کنم دلی را که درد آوردند، بغضی را که شکستند، و شادی ای را که نثار دشمنانمان کردند!

خوبی نسل ما این است که می توانیم گاهی بعضی چیزها را که بعضی قدیمی ترها فراموش می کنند، به آنها یادآور شویم! اینکه چرا بعضی ها -یک هویی!- دچار ضعف در حافظه می شوند را نمی دانم؛ اینکه چه اصراری است به ترحم بر علف های هرز، نمی دانم؛ اینکه چگونه پسری می تواند باعث ننگ پدرش شود را هم نمی دانم؛ اما... سکوت در برابر هر حرف و حرکت ناصوابی را هم "جایـــز" نمی دانم!

راستی پدر! میدانستی انقلابی بودن را از تو آموختم؟ به مانند هر خصلت نیکی که در تو دیدم و به آن خو گرفتم...  و من چقدر این عکست را بیشتر دوست میدارم...

 

پی نوشت:

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم

سلام بر پیامبر مهربانی و رحمت

لبیک یا رسول الله

به کمپین محکومیت اهانت به پیامبر اسلام بپوندید


پوزش به جهت به روز رسانی های دیر به دیر، و ممنون از دوستانی که در این مدت آشـیــــان را مورد لطف و توجه خود قرار دادند.

همین مطلب در حرف تو

همین مطلب در پیک دانشجو

همین مطلب در گیلان خبر

همین مطلب در روایت نو

همین مطلب در مفا آنلاین

همین مطلب در حرف ناب

همین مطلب در تیتر یک

همین مطلب در سمعک

همین مطلب در املش ما


برچسب‌ها: من انقلابی ام, فتنه, محاکمه سران فتنه, من عاشق محمدم
[ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۳ ] [ ] [ آشــیــــــان ]

در مملکت اسلامی ، همه آزادند الّا بچه حزب اللهی ها!

«شهید سید مرتضی آوینی»

اندر حکایات بچه حزب اللهی بودن!

داستان جدیدی نیست! تا بوده همین بوده و تا هست همین هست! از برنامه نود یاد گرفتم «اشتباهات داوری هم جزئی از فوتبال است!» برهمین اساس می توان گفت ناملایمتی ها واتهامات شاخ دار زدن هم جزئی از این مسیر است! بچه حزب اللهی انتظار ندارد به پاس دغدغه هایش از او تجلیل شود. همین که محکوم میشوی به تندروی، همین که همیشه عده ای سعی در تخریب تو و عقایدت دارند، همین که برای ارتباط دادن تو و اعمال خبیثانه مشتی از خدا بی خبر، از آسمان به ریسمان می بافند، یعنی "بعضی هااز وجود تو و دغدغه هایت احساس خطر می کنند! یعنی شدی بلای جان همان "بعضی ها"! چه تجلیلی قشنگ تر از این؟!

در این روزگار، دیگر کمتر کسی جرأت می کند نسبت به صحنه های منکری که میبیند، متذکر شود! پا در این مسیر که می گذاری باید خیلی چیزها را به جان بخری! علی خلیلی را که یادتان هست؟ رسم دنیاست دیگر! بچه حزب اللهی بودن هزینه دارد!

وقتی که معیارها عوض می شوند...!

باید کسانی که دلسوزند، نگذارند معیارهای الهی در جامعه عوض شود. اگر معیار تقوا در جامعه عوض شد، معلوم است که انسان با تقوایی مثل حسین بن علی (ع) باید خونش ریخته شود. اگر زرنگی و دست و پاداری در کار دنیا،  پشت هم اندازی و دروغگویی و بی اعتنایی به ارزشهای اسلامی ملاک قرار گرفت، معلوم است که کسی مثل یزید باید در رأس کار قرار گیرد و امثال عمرسعد و شمر و عبیدالله به ریاست برسند. اگر جوان بسیجی را، جوان مؤمن را، جوان با اخلاص را- که هیچ چیز نمی خواهد جز اینکه میدانی باشد که در راه خدا مجاهدت کند- در انزوا انداختیم، آن وقت همه چیز دگرگون خواهد شد. عبرت گیری از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوی و فرزند انقلاب گوشه گیر شود.

اگر خاموش بنشینیم آن وقت...

اگر امروز من و شما جلوی قضیه را نگیریم، ممکن است پنجاه سال دیگر،ده سال دیگر یا پنج سال دیگر، جامعه اسلامی ما کارش به جایی برسد که در زمان امام حسین (ع) رسیده بود. مگر اینکه چشمان تیزی تا اعماق را ببیند، نگهبان امینی راه را نشان دهد، مردم صاحب فکری کار را هدایت کنند و اراده های محکمی پشتوانه این حرکت باشد. آن وقت البته، خاکریز محکم و دژ مستحکمی خواهد بود که کسی نخواهد توانست در آن نفوذ کند. والّا اگر رها کردیم، باز همان وضعیت پیش می آید. آن وقت این خون ها، همه هدر خواهد رفت.

مواظب باشید!

البته جوان حزب اللهی هم باید باهوش باشد. باید چشم هایش را باز کند و نگذارد کسی در صفوف او رخنه کند و به نام امر به معروف و نهی از منکر، فسادی ایجاد نماید که چهره حزب الله را خراب نماید. باید مواظب باشید. تجربه های این چند سال نشان داده، تا نیروهای مؤمن و حزب اللهی برای انجام کاری به میدان می آیند، یک عده عناصر بدلی و دروغین با نام این ها در گوشه ای فساد ایجاد می کنند تا ذهن مسئولین را نسبت به نیروهای مؤمن و حزب اللهی و مردمی چرکین کنند. مواظب باشید!

خواص و عوام

در هر جامعه ای، از یک دیدگاه مردم به دو قسم تقسیم می شوند:یک قسم کسانی هستند که بر مبنای فکر خود، از روی فهمیدگی و آگاهی تصمیم گیری می کند. یعنی کسانی که که وقتی عملی انجام می دهند، موضع گیری ای می کنند و راهی را انتخاب می کنند، از روی فکر و تحلیل است. راهی را می شناسند و در آن راه- که به خوب و بدش کار نداریم- گام برمیدارند. اینها خواصهستند. قسم دیگر کسانی هستند که نمی خواهند بدانند چه راهی درست و چه حرکتی صحیح است، تابع جوّ هستند و تحلیلی ندارند. یک وقت مردم می گویند «زنده باد!» این هم نگاه می کند و می گوید «زنده باد!» یک وقت مردم می گویند «مرده باد!» نگاه می کند و می گوید «مرده باد!» اینهاعوام هستند.

و اما «خواص» طبعا دو جبهه اند: خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل. شما از خواص طرفدار باطل چه توقعی دارید؟ بدیهی است توقع این است که بنشینند علیه حق و علیه شما برنامه ریزی کنند. لذا باید با آن ها جنگید. با خواص طرفدار باطل باید جنگید، این که تردید ندارد!

شما جزء کدام دسته اید؟

ببینید شما جزء کدام دسته اید؟ اگر جزء گروه عوامید، به سرعت خودتان را از آن گروه خارج کنید، بکوشید قدرت تحلیل پیدا کنید، تشخیص دهید و به معرفت دست یابید. اگر جزء خواصید- که البته هستید- پس حواستان جمع باشد. باید معلوم شود که در هر زمان، طبقه خواص، چگونه باید عمل کنند تا به وظیفه شان عمل کرده باشند. از همین خواصی که گفتیم، اگر یک نفرشان بخواهد کار خوبی انجام دهد، ممکن است چهار نفر دیگر از خود خواص پیدا شوند و بگویند: «آقا مگر تو بیکاری؟! مگر دیوانه ای؟! مگر زن و بچه نداری؟! چرا دنبال این کارها میروی؟!» کما اینکه در دوره مبارزه هم می گفتند. اما آن یک نفر باید بایستد. یکی از لوازم مجاهدت خواصی این است که باید در مقابل حرف ها و ملامت ها ایستاد. تخطئه می کنند، بد می گویند، تهمت می زنند؛ مسأله ای نیست.

بچه حزب اللهی بودن هزینه دارد!

عزیزان من! حرکت در راه خدا همیشه مخالفینی دارد. خدای متعال وعده داده است که اگر کسی او را نصرت کند، او هم نصرتش خواهد کرد، برو برگرد ندارد! البته شهادت ها هست، سختی ها هست، رنج ها هست، اما پیروزی هم هست: « وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ» نمی فرماید که نصرت می دهیم، خون هم از دماغ کسی نمی آید، نه! می کشند و کشته می شوند؛ اما پیروزی به دست می آورند. این سنت الهی است. وقتی که از ریختن خونمان ترسیدیم، از هدر شدن پول و آبرو ترسیدیم، بخاطر خانواده و دوستان ترسیدیم، بخاطر منغّض شدن راحتی و عیش خودمان ترسیدیم، بخاطر حفظ کسب و کار و موقعیت حرکت نکردیم؛ معلوم است دیگر! ده تن امام حسین هم سر راه قرار بگیرند، همه شهید خواهند شد!

برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری

 

پروردگارا! رزق این روزهای زندگیم را "صبر" ، "صلابت" و "بصیرتزینبی مقدر بفرما...

 ............................................................

پی نوشت:

«اللهم ادخل على اهل القبور السرور»

کاش عزاداری برای مرحوم پاشایی را از پدرش یاد میگرفتیم!

این حقش نبود!

همین!

 

همین مطلب در عمارنامه

همین مطلب در پیک دانشجو

همین مطلب در حرف تو

همین مطلب در 8دی

همین مطلب در روایت نو

همین مطلب در سمعک

همین مطلب در حرف ناب

همین مطلب در صدای تو

همین مطلب در نوبت شما

همین مطلب در قلم تو

همین مطلب در صبح زاگرس

همین مطلب در املش ما

همین مطلب در کلاچای نیوز


برچسب‌ها: بصیرت, عاشورا, امر به معروف و نهی از منکر, شهید علی خلیلی
[ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳ ] [ ] [ آشــیــــــان ]

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد    وجود نازکت آزرده گزند مباد

 سلامت همه آفاق در سلامت توست     به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

بلا به دور باشد آقـــا!

نبینمتان در بستر بیماری

چشم دشمنانتان کور آقــــا

شکر خدا، بلا رفت از این وادی

 

بگذریم که بر ما چه گذشت

حال و روزمان عجب بد شد!

بگذریم چه آتشی به دل انداخت

صحنه های آن عیادت پرمعنی!

 

طبیبان گفتند و ما هم نیز

شادمانیم از این سبک بالی

حتم دارم سلامتی وجود شما

هست از عنایت یـــار خـــراســــانی...

 

چند روزیست که دلم آکنده است

حالم از روی شما شرمنده است

چند روزیست که قلم دارم وباز

ناتوان ماندم از این بی تابی!

 

حالتان خوب هست آقــــا؟

گمان نمی کنم که خوب باشید!

غصه از چهره ی تان پیداست

می کند این "درد" دلم را خالی!

 

سال هاست که «صحنه را می بینید»

«چه کنید اگر کسی نمی بیند؟»

سال هاست که پشت هم گفتید:

جنـــگ نـــرم! بصـــیرت افزایی!

 

فتنه و فضای غبارآلود...

جریان انحرافی و باطل...

غفلت ما و هشیاری دشمن...

نجوای "این عمار؟" تاریخی!

 

درد دین، درد سبک زندگی

درد فرهنگ، اقتصاد مقاومتی...

پس چه شد پاسخ آن نجوا؟

پس چرا میدان ماند خالی؟

 

"ســــید علی" نعمت بزرگ خداست

باید که قدر او را دریابیم

باید که برای طول عمر آقامان

دست به سوی دعا برداریم

 

ننشینیم و دل خوش نکنیم

به شعارهای رنگارنگ و کاذب!

واقعا حال آقـــای ما خوب است؟؟؟

چه سؤالیست! از چهره اش حاصل...

 

پی نوشت:

چندی است هوای چشم من بارانی است

هر خشت دلم بیانگر ویرانی است

بیماری "دوری از خراسان" دارم!

تجویز پزشک من "حرم درمانی" است...!

 

همین مطلب در پیک دانشجو

همین مطلب در حرف تو

همین مطلب در 8دی

همین مطلب در قلم تو

همین مطلب در روایت نو

همین مطلب در حرف ناب

همین مطلب در همه با هم

همین مطلب در گیلان خبر

همین مطلب در بهجت نیوز

همین مطلب در املش ما

همین مطلب در  خط اول

همین مطلب در همدانم

همین مطلب در سهیل سنقر


برچسب‌ها: بصیرت, امام خامنه ای, فتنه, امام رضا
[ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۳ ] [ ] [ آشــیــــــان ]

کسی که فریاد دادخواهی مظلومی را بشنود اما او را یاری نکند، مسلمان نیست.

پیامبر اکرم (ص)

 

خدایا! همیشه از تو خیر و برکت و آرامــــش خواسته ام اما این بار...

خدای من! از تو "درد" می خواهم!

"بی دردی" در این روز ها آزار دهنده است

خدایا! کاری کن که دردم بگیرد

کاری کن که اشکم بریزد

دلم را زنده کن به شنیدن فریــــاد مظلوم

بغضم را بشکن به دیدن تابوت های کودکانه و معصوم

اشکم را بریز به گریه های شنیده نشده ی جنازه های زیر آوار مانده و نامعلوم

خدایا! از تو "درد" می خواهم!

درد که باشد می توان با تمام وجود فریـــــاد زد

درد که باشد دیگر کسی از فریـــــاد زدن خجالت نمی کشد

درد که باشد دیگر کسی آدم را بخاطر فریــــــاد کشیدن سرزنش نمی کند

خدایا!

 بیدارم کن به آتــــــش غـــــزه

آگاهم کن به جنـــایـــت های دشمن صهیونیست

هوشیارم کن به  فریــــاد های دردناک مادر فلسطینی:

«ای مردم اگر دین دارید بخاطر خدا ملت مظلوم فلسطین را رها نکنید

صهیونیست ها به خاک و خانه ما تجاوز می کنند

با موشک فرزندان ما را می کشند و زخمی می کنند

با مواد شیمیایی و سلاح های ممنوعه ما را قتل عام می کنند

ما صدای عزیزانمان را زیر آوارهای خانه های ویران شده می شنویم، آنها زنده زنده می میرند

این ظلم است... این ظلم است...

ای جهان عرب ای جهان اسلام کجاییــــــــد؟

اگر این جنایت های هولناک در کشور شما اتفاق می افتاد چه کار می کردید؟

ما از خودمان، از کرامتمان، از دینمان و از حیثیتمان دفاع می کنیم...

ما از مرگ نمی ترسیم

ما ملت زنده و بیداری هستیم، ما می میریم تا کرامت انسانی زنده بماند...»

غزه در آتش و خون

خدایا به حنجره ام قوت ببخش!

دردی می خواهم که فریــــادم را به آســــــمان بلنـــــد کنــــد...

 

پی نوشت:

به نیت شفای قلب هایمان از مرض "بی تفاوتیبخوانیم:

أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ

 

همین مطلب در عمارنامه

همین مطلب در حرف تو

همین مطلب در 8دی

همین مطلب در امید نیوز

همین مطلب در قلم تو

همین مطلب در صدای تو

همین مطلب در گیلان خبر

همین مطلب در روایت نو

همین مطلب در پیک دانشجو

همین مطلب در حرف ناب

همین مطلب در املش بلاگ

همین مطلب در سمعک

همین مطلب در شبکه اطلاع رسانی دانا


برچسب‌ها: دردنامه, صهیون ستیزی, غزه, روز جهانی قدس
[ چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۳ ] [ ] [ آشــیــــــان ]

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ

ای مردم، به راستی وعده خدا حق است، بنابراین مبادا زندگی دنیا و جلوه گری های آن شما را بفریبد و مبادا شیطان فریبکار مغرورتان سازد.

« سوره فاطر، آیه 5 »

به افتخار آزادی های یواشکی!

به افتخار لایک های بی امان

به افتخار قصه ی پر غصه ی ساپورت

به افتخار شالی که در هوا می رقصید

به افتخار هنرمندان ارزشی!

به افتخار سفیران فرهنگی

به افتخار سرخوشی های مستانه

به افتخار تیرهای زهرآلود ، نگاه های ملتهب...

به افتخار دختری که تمام دغدغه اش " آزادی" بود

آزادی از یک وجب پارچه ای که سنگینی می کرد روی سرش!

به افتخار دختری که بخاطر تحقق این آزادی جنگید؛

با خودش

و با خدایش!

به افتخار او که "مصونیت" را کنار زد

و کشف کرد خودش را٬ به قیمتی ناچیز!

به افتخار پسری که تمام مردانگیش در "نگاهش" بود

و چشم هایی که هرگز از نگاه کردن سیراب نشدند

به افتخار او که "مغلوب" شد

و رها کرد چشم هایش را٬ باز به قیمتی ناچیز!

به افتخار باختن٬ شکست...

بازی تمام شد! تو رد شدی!

و رمز باختنت "غفلت" بود.

دیدی چقدر زود دیر می شود؟!

● کمی آن سو تر اما...


به افتخار "شهادت های یواشکی" مدافعان حرم...

به افتخار غیرت برادرانه عباس (ع) روی خواهرش زینب (س)

به افتخار مقاومت با دست های خالی

به افتخار جنگی نابرابر

به افتخار سکوت پرمعنای حامیان حقوق بشر!

به افتخار بغض های فرو خورده

به افتخار اشک های یواشکی

به افتخار معصومیت کودکی با تن خونین

به افتخار سری که از تن جدا گشت

به افتخار مادری که بی پسر شد

به افتخار دختری که بی پدر شد

به افتخار بانوی عفیفی که بی صدا مُرد تا عفتش خدشه دار نشود

به افتخار امید٬ امید به "پیروزی" ٬ امید به طلوع...

آری٬ ایمان دارم که شما پیروزید

«نصــــــر من الله و فتــــــح غریــــــب»

...................................................................

و تو ای غفلت زده!

هیچ می دانی زمانی که در دنیای فیسبوکی ات سرگرم لایک های بی امانی٬ سربازان حاج قاسم بخاطر حفظ آزادی تو می جنگند؟

هیچ می دانی تویی که شعار نه غزه نه لبنان سر می دهی و به مظلومیت هم نوعانت بی تفاوتی اگر روزی پایتروریست های شیطان صفت به این کشور باز شود٬ شاید اولین کسی باشی که مجبور به جهاد نکاح با آن وحشی ها شوی؟!

هیچ می دانی همان کسانی که افراطی می پنداریشان٬ هر روز و هرشب چه توطئه ها و تهدید هایی را علیه آرامش تو خنثی می کنند؟

هیچ می دانی...؟!

خوب بنگر

دنیایت را بزرگتر کن از این آزادی های یواشکی!

              و قدر بدان این آرامش را...

                                این امنیت را...

 

پی نوشت:

تابستان٬ عطش٬ رمضان٬ روزه٬ حجاب٬ چادر...

گرما دوست داشتنی است وقتی دوست داشته باشی گوش به حرف خدایت بکنی!

این روزها بیشتر میفهمم لذت حجاب را...

هوا ممنونم که گرم میشوی!

 

همین مطلب در پیک دانشجو               

همین مطلب در 8دی

همین مطلب در حرف تو

همین مطلب در قلم تو

همین مطلب در صدای تو

همین مطلب در املش ما 

همین مطلب در تو بنویس

همین مطلب در گیلان خبر

همین مطلب در دیار باران

همین مطلب در بهجت نیوز

همین مطلب در رضوان خبر

همین مطلب در شهر مینو

همین مطلب در  خداآفرین به روز


برچسب‌ها: بصیرت, دردنامه, ماه میهمانی خدا, گروهک تروریستی داعش
[ جمعه ۱۳ تیر ۱۳۹۳ ] [ ] [ آشــیــــــان ]

اين پست فقط دل نوشته ایست از جنس لطیف دخترانه

ورود فمينيست ها ممنوع!

چه کسي قدر محبّت تو را مي داند؟

چه کسي عمق لطافت تو را مي داند؟

چه کسي مي داند، پشت آن پوشش سخت، پشت آن اخم عميق، چه گلی پنهان است؟!

چه کسي مي داند، جنس مغروريت تو از چه ها سرشار است؟

چه کسي مي داند، گهر عفت تو به چه سان ناياب است؟

چه کسي مي داند، راز خنديدن آرام تو را؟

چه کسي مي داند، حکمت پوشيدن آن ساق تو را؟

چه کسي هست بداند که تو هم دلگيري؟

از هجوم صاعقه بر گل سرخ مي ميري؟

چه کسي هست بداند که تو هم غمگيني؟

وقتي از کل وجود، خلاصه در تمکيني؟!

چه کسي هست بداند که چه ظلمي شده است؟

مــــــــرد و قـــــــــواميـــــت و تکـــــــيه گهي، چه تمناي بزرگي شده است؟!

چه کسي هست بداند تو اگر حساسي، 

طبع اين جنس لطيف است و نه طنّازي!

چه کسي هست بداند که تو سهمي داري؟

زينت و مهر و نفق نـــــــه، که تو حقـــــي داري!

چه کسي هست بداند که تو «بانــــــو» حقت،

زن، بلا، برده، عروسک نيست، اين ها به جــــــفاست!

حق تو داده شده

سهم تو داده شده

و خـــــدا خواست تو «ريحــــــــان» باشي!

"چه کسي ها..." به کنار،

به يقين مي دانم

خورشيد هم از جنس «ريحــــــــــانه» است،

و جهان مي ميرد، از نبود خورشيد!

با تو هستم بانــــــــــــــو!

حق خود را دريــــــــــاب!

سهم ريحــــــــــانگيت را ارزان مفروش!

ســـــخت است ولي،

تو بانـــــــوي روزهاي سختي!

با وجود همه ي سختي ها

«ريحــــــــــانه» باش و...

«ريحــــــــــانه» بمان بانــــــــو...

« إنَّ المَرأَةَ رَیحانَةٌ »

پي نوشت:

به چادرت مي خندند؛

به تاج بندگيت طعنه مي زنند؛

مبادا دلسرد شوي بانــــــــو!

هيزم براي آتش غربت زهرا (س) نباش!

که اين روزها فاطمه خيلي غريب است...

 

همین مطلب در پیک دانشجو 

همین مطلب در 8 دی

همین مطلب در صدای تو 

همین مطلب در حرف تو

همین مطلب در همه با هم

همین مطلب در قلم تو 

همین مطلب در پایگاه خبری تاثیر

همین مطلب در املش ما 

همین مطلب در وبلر 

همین مطلب در گیلان خبر


برچسب‌ها: دل نوشته, تاج بندگی, دردنامه
[ سه شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۳ ] [ ] [ آشــیــــــان ]
دلم گرفته از این کوچه های تو در تو         مرا ببر به همان روستا، همان اردو

می گویند جزیره کیش خیلی زیباست

آنقدر زیبا که معروف شده به مروارید خلیج فارس

ساحلی نقره ای

آفتابی درخشان

آسمانی آبی

آبهایی نیلگون

منظره ی رویایی کشتی یونانی در غروب

ساحل درختان نارگیل

و شهر زیر زمینی کاریز!

جدای از این ها، اسکله های تفریحی، پارک های آبی و حتی "ماساژ" در ساحل کیش...!

نوش جان گردشگران...

جزیره کیش حتما زیبا و "دیدنی" است؛

اما من مناطق "دیدنی تری" هم سراغ دارم!

مناطقی که اگرچه ساحل درختان نارگیل ندارند اما قلب های مردمانشان نیلگون و باصفاست.

مناطقی که  نه ماساژ ساحلی دارند و نه پارک آبی، اما محبت و سخاوت در دست های زبر و کار کشیده ی اهالیشان موج می زند.

مناطقی با خانه های کاهگلی و چوبی که شب های سرد و برفی را با یک چراغ علاءالدین به صبح می رسانند.

(زمانیکه از بارش برف -آن هم در بهار- غافلگیر شده بودیم، با تمام تجهیزاتمان نتوانستیم بیشتر از یک شب از آن شب های برفی را تجربه کنیم!)

مناطقی که مرکز خریدشان، فروشگاه زنجیره ای شان، کافی شاپ و رستورانشان، همه و همه در یک دکه خلاصه می شود! یک دکه در ابتدای جاده روستا!

مناطق محرومی که در تابستان از نبود آب رنج می برند و در زمستان از نبود گاز.

مناطقی پر از آدم های "بی سواد" اما فهمیده و زحمت کش.

آدم هایی که دست روزگار آن ها را "پشت کوهی" کرد اما "نا نجیب" نکرد!

پر از آدم هایی که آنقدر درد کشیده و سختی دیده اند که با رفاه بیگانه اند.

پر از آدم هایی که مرا یاد درس های شیرین دبستان می اندازند، کوکب خانم، ریزعلی، حسنی،اکرم و امین!

و "حبیب" که به من قول داد هرشب وقت اذان، مؤذن مسجد باشد...!

به راستی که این مناطق "دیدنی" اند

و این آدم ها "دیدنی تر"

و چه خوش بختیم ما که "دیدنی" ها را دیدیم

و نوروز امسال را با "عزم ملی و مدیریت جهادی"  در یک "اردوی جهادی" تجربه کردیم

برای ما چه مزدی بالاتر از دعای خیر پیرمرد زحمت کش روستا؟!

آری!

آقای رئیس!

ما به این مفتخریم،

کیش ما اینجاست!

 

پی نوشت:

آقــــای خوبم! گفته بودم که ما هستیــــــم،

مایی که اگرچه صدایمان به جایی نمی رسد، اما...

      هستیــــــم...

      هستیــــــم...

همین مطلب در عمارنامه

همین مطلب در 8 دی

همین مطلب در صدای تو

همین مطلب در همه با هم 

همین مطلب در حرف تو

همین مطلب در املش ما

همین مطلب در قلم تو

همین مطلب در نقل قول

همین مطلب در وبلر 

همین مطلب در پیک دانشجو


برچسب‌ها: اردوی جهادی, دل نوشته, ما تا آخر ایستاده ایم, نوروز
[ شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۳ ] [ ] [ آشــیــــــان ]
گوش‌تان به دهان رهبر باشد. چون ایشان گوششان به دهان حجت‌بن‌الحسن(عج) است. 
«علامه حسن زاده آملی»

 

چگونه می توان توصيف کرد علاقه اي را که فراتر از مـــحبــّـت پـــدرانه است! و چگونه می توان به قلم آورد صمیمیت محبوبی را که حُبــّــش در فراسوی مرزها و مذهب هاست! چقدر خـــاصاست این احساس!

آقـــای من! چه رازي هست در تار و پود آن چفيه معطر که اين گونه دل هاي مشتاق را به سمت خود مي کشاند؟

چه نوازشي هست در آن انگشتر ساده ي شرف الشـــمس که اين چنين برقش به دل ها مي نشیند؟

و چه حکايتي دارد آن دست ها...؟ دست هايي که چنگ به دل مي زند وقت قنوت...!

آنچنان مهر توام در دل و جان جاي گرفت...که اگر سر برود، از دل و از جان نرود

مادرم میگفت بچه که بودم یکبار سخت مریض شدم. نیمه شب در اوج نگرانی، شما به خواب مادرم آمدید و گفتید: نگران نباشید، فرزند شما سالم ِ سالم است، هیچ چیزش نیست! خدا می داند چه برکت و امیدی به همراه داشت این کلام شما...و شاید از همان زمان بود که روح کودکانه ی من گره خورد به نقش مبارک حضـــرت مـــاه...

نمی دانم!

من نمي دانم چرا کساني که رومئو و ژوليت را ارج مي نهند، از درک اين محبت عاجزند؟!

نمي دانم چرا عده اي نمي توانند باور کنند اين ولايت معنوي را؟

به یاد خضـــر پیامبر می افتم... و موسی کلیم الله...

خضر پیامبر به چیزهایی علم داشت که موسی (ع) نداشت. موسایی که با آن همه کرامتش به جایی رسید که دیگر بُرید، بُرید چون نتوانست درک کند علت اعمال خضر پیامبر را، و بُرید چون از یاد برده بود فقط باید اطاعت کند از کسی که بر او ولایت دارد...

گاهی وظیفه ما فقط اطاعت کردن است، اطاعت بی چون و چرا ، حتی اگر در علتش بمانیم و یا به نظرمان عجیب بیاید! آن وقت است که فرق بین مرد عمل و وزیر شعار معلوم می شود!  آن وقت است که جا مانده ها می ریزند و هم قدم ها می رویند.

افسوس که جا مانده ها بسیارند،

افسوس که آقـــای ما غریب است،

افسوس که غربت حضرت ماه صدای دوست دارانش را از آن سوی مرزها نیز درآورده است:

سید حسن نصر الله: «من سرباز سید علی خامنه ای کبیر هستم. ما در برابر امامی هستیم که در رهبری و حسن حكومت، در تقوا و زهد، در فقه و اجتهاد، در تفكر و تفكیك ساحات و نوآوری، عظیم الشان و رهبری كه نگاهی همه‌جانبه، عمیق، مستحكم و استوار دارد. حقیقت آن است كه ما در برابر شخصیّتی عظیم و استثنائی هستیم، اما این امام و این رهبر چه قدر در امّت خویش، با پوزش از برادران ایرانی، در ایران مظلوم و تنها است. دشمنان وی را محاصره كرده‌اند و دوستان حقّش را ادا نمی كنند

با همه ی این ها، آقـــای خوبم بدانید که ما هستیم،

مایی که اگرچه صدایمان به جایی نمی رسد، اما وقتش که بشود، به تبعیت از شهدای تخریب چیسال های جنگ، این بار به جای مین، فتنه ها را خنثی می کنیم.

مایی که هسته ای را با هیچ سبد کالایی معاوضه نمی کنیم.

در میان مذاکرات پر جنب و جوش این روزها و تلاش برای اثبات نداشتن سلاح هسته ای دلم می خواهد فریاد بزنم که:

مـــا مجهـــز به ســـلاح هســـته ای هستیـــم!

ما بمب هسته ای داریم ولی جنس این بمب متفاوت است!

بمب هسته ای ما "فاطـــمه" ها و "حســـین" هایی هستند که همه ساله بیشترین آمار نام ها را به خود اختصاص می دهند؛

بمب هسته ای ما جوان 18 ساله ایست به نام "بـــهروز صـــبوری" و مـــادر دریا دلش که این روزها، بعد از گذشت ۳۱ سال به یکدیگر رسیده اند؛

بمب هسته ای ما، نسل سومی های انقلابند که افتخار افـــسری جنـــگ نـــرم را دارند و این روزها عازم سفر راهیـــان نور اند...

نیروگاه اراک را تعلیق کردید، اما با نیروگاه "شـلمچـــه" چه می کنید؟

چه کسی جرأت متوقف کردن غنی سازی در "جزایـــر مجـــنون" را دارد؟

نیروگاه های اصلی ما این ها هستند، با این ها چه می کنید:

طلائـــیه

سومـــار

فکـــه

هویـــزه

دوکـوهـــه

ارونـــد

شلمچـــه

گفتم شلمچه، دلم هوای غروب شلمچه را کرده است... شهدا مدد کنید...

 

پی نوشت:


یابن الحسن؛ دلم از ناحقی های این دنیا شکسته است، شکایتم را به دادگاه عدل تو می برم... ای منتقم بیا...

امید غریبان تنها کجایی؟

       چراغ سر قبر زهرا(س) کجایی؟

               تجلی طاها

                          گل اشک مولا

                                      دل آشفته ی داغ آن کوچه ی غم

                                            دل افکار غم های زینب(س)

                           نگارا

                                      بفرما

                                                  کجایی...؟

اللهم عجل لولیک الفرج

آخرین پست سال 1392

 

همین مطلب در عمارنامه

همین مطلب در 8دی

همین مطلب در حرف تو

همین مطلب در پیک دانشجو

همین مطلب در صدای تو

همین مطلب در وبلر

همین مطلب در همه با هم

همین مطلب در املش ما

همین مطلب در خط هشت

همین مطلب در قلم تو

همین مطلب در  روایت نو


برچسب‌ها: امام خامنه ای, راهیان نور, ما تا آخر ایستاده ایم, افسر جوان جنگ نرم
[ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲ ] [ ] [ آشــیــــــان ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

باید که مسیر عاشقی را فهمید
با خشم مخالف ولایت خندید
ما پای ولی امر خود سر بدهیم
تا کور شود هر آنکه نتواند دید...

**********************

کپی برداری از مطالب این وبلاگ -با درج لینک منبع- بلامانع است.

لینک های مفید
مصاحبه با وبلاگ آشــیــــــان
امکانات وب