سردارگمنام گیلانی

سردارگمنام گیلانی

شهید سیّد جعفر(منصور) منصوری
سردارگمنام گیلانی

سردارگمنام گیلانی

شهید سیّد جعفر(منصور) منصوری

زندگی نامه

     سردار شهید سیّدجعفر (منصور)‌منصوری در یازدهم آذر ماه 1344 مصادف با سالروز شهادت بزرگ مرد انقلابی گیلان زمین میرزا کوچک خان جنگی در روستای ساسان سرا از توابع منطقه گیل دولاب شهرستان رضوانشهر در یک خانواده مذهبی و از سادات حسینی دیده به جهان گشود.شهید مقطع تحصیلات ابتدایی خویش را در روستای چنگریان به پایان رسانید و مقطع تحصیلات راهنمایی و دبیرستان را در شهرستان مذکور ادامه داد و در حین تحصیل در مقاطع راهنمایی و دبیرستان از نزدیک در جریان پیروزی انقلاب اسلامی قرار گرفته و در دوران تحصیل در مقطع راهنمایی با آنکه کمتر از 15 سال سن داشتند ولی با مطالعه و درک صحیح از مسائل و جریان های منحرف سیاسی و با برخورداری از ریشه مستحکم مذهبی ، یکی از جانبرکفان انقلاب اسلامی محسوب گردیده و با همیاری عده ای از معلمین و دانش آموزان حزب الهی ، نقش بسزاء و تأثیر گذاری در مقابله با هجمه و نفوذ احزاب و گروهکهای ضد انقلاب در سطح مدارس محل سکونت داشتند. با تشکیل اولین هسته های سپاه پاسداران در منطقه تالش خاصّه رضوانشهر به صورت داوطلب در فعالیتهای سپاه پاسداران حضور پیدا نمود.

   در سال 1361 و در سن 17 سالگی در حالی که از دانش آموزان ممتاز سال سوم دبیرستان و بسیار مورد احترام مسوولین و دبیران دبیرستان محسوب می گردید به عضویت رسمی سپاه پاسداران در آمد و در نیمه دوم سال 1362 به صورت داوطلب به مناطق جنگی جنوب اعزام و پس از پایان مأموریت از مراجعه به پشت جبهه خودداری می کند و بر حسب دست نوشته های موجود و گفته های دوستانِ همرزمش ، شهید با خود عهد می نماید تا پیروزی نهایی رزمندگان اسلام و یا نائل شدن به فیض شهادت در جبهه حق علیه باطل حضور داشته باشد.

   سیّد شهید پس از چندی با آنکه پاسدار رسمی بودند در اقدامی که نشان از روح بلند و متعالی وی داشت در گمنامی تمام به صورت رزمنده بسیجی وارد لشکر 8 نجف اشرف اصفهان گردید ، بدون اینکه فرماندهان و مسوولین لشکر از پاسدار بودن وی و نیز سبقه فعالیت ایشان در سرکوب گروهک نفاق آگاهی داشته باشند.نظر به تجلّی ایمان،‌شجاعت، رشادت، استعداد و صفات حسنه در شهید ، ایشان پس از گذشت چندی ابتداء به فرماندهی گروهان یا زهرا سلام الله علیه انتصاب و پس از مدّتی به عنوان یکی از فرماندهان گردان چهارده معصوم(ع)انتخاب می گردد و در عملیاتهای خیبر، بدر، عملیاتهای قدس، عاشورا و چندین عملیات ایذایی و نهایتاً در عملیات بزرگ والفجر 8 معروف به عملیات فاو شرکت نموده و گفته می شود لشکر 8 نجف اشرف خاصه گردان چهارده معصوم و گروهان تحت فرماندهی اش از اولین نیروهای عمل کننده والفجر 8 بوده و شهید و سایر همرزمانش رشادتهای وصف ناشدنی در این عملیات از خود بجای می گذارند.

   سردار شهید در جریان عملیات غرور آفرین والفجر 8 و در تاریخ 24/11/1364 بر اثر اصابت تیر از ناحیه پای راست و بمباران شیمیایی منطقه عملیاتی مجروح و شیمیایی گردیده و مدّتی در بیمارستان نکویی شهر مقدس قم بستری می گردد ولی مسئله مجروحیت خود را از خانواده پنهان می دارد( خانواده شهید پس از شهادت این سلاله زهرای اطهر سلام الله علیه با بررسی مدارک موجود متوجّه موضوع می شوند) شهید پس از مرخص شدن از بیمارستان مجدداً به مناطق جنگی رهسپار می شود و در عید نوروز سال 1365 برای آخرین وداع با خانواده به مرخصی اعزام و به خاطر عشق و محبّتی که همسنگرانش به وی داشتند در زمان حضور وی در شمال عده ای از همرزمان وی از جمله سردار شهید حاج سیّدعلی اکبر اعتصامی از فرماندهان لشکر 8 نجف اشرف اصفهان به دیدار وی آمده و در آن زمان بود که چند تن از همرزمان وی از طریق یکی از اعضای خانواده شهید متوجّه می شوند که شهید عضو رسمی سپاه است و بسیار تحت تأثیر قرار گرفته و ارادت آنها به سیّد شهید مضاف می شود.

  شهید مظلوم پس از اتمام مرخصی به همراه همرزمان خود در تاریخ 16/01/1365 به منطقه عملیاتی جنوب (فاو)‌اعزام می شود و بر اساس گفته ها و اظهارات دوستان و همرزمانش، شهید و یگان تحت امرش در تاریخ 10/02/1365 در یک عملیات ایذایی در منطقه دریاچه نمک در داخل خاک عراق شرکت می نماید و با دلاوری و استقامتی که شهید و همرزمانش نشان می دهند به اهداف مورد نظر دست می یابند ولی به دلایل ناگفته پس از فتح منطقه، این یاران مخلص امام زمان (عج) تحت محاصره و هلی برن دشمن قرار گرفته و جز عده ای قلیل تمامی رزمندگان از جمله سردار شهید چون جد بزرگوارش امام حسین (ع) مظلومانه به درجه رفیع شهادت نائل می آیند و پیکرهای مطهر شهدا در دریاچه نمک در نهایت مظلومیت باقی می ماند و پس از گذشت حدود سه ماه ، مقادیری از وسایل شخصی بجا مانده از شهید پلاک، لباس و . . . توسط سپاه به خانواده اش تحویل گردیده و مراسم نمادین تشییع و تدوفین جنازه شهید با حضور گسترده امت حزب الله منطقه رضوانشهر، تالش و بندرانزلی در تاریخ 27/05/1365 به عمل می آید و سرانجام با گذشت حدود چهارده سال از شهادتش ، پیکر سیّدشهید در عملیات تفحص و جستجوی شهداء عملیات فاو در دریاچه ی نمک شناسایی و در تاریخ 01/12/1378 در گلزار شهداء امام زاده سیِّد شرف الدین رضوانشهر آرام گرفته و با آمدنش جوششی دیگر در سینه ره پویان شهادت همچون جدّش حسین (ع) به وجود آورد.

وصیت نامه سردار شهید سیدجعفرمنصوری

وصیت نامه سردار شهید سیدجعفرمنصوری
بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی رسوله و الائمه المعصومین

قال الله عزوجل فی القرآن العظیم و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاءو لکن لا تشعرون

آن کسانی که در راه خدا کشته شده مرده نپندارید ٬بلکه او زنده ابدی است و لیکن همه شما این حقیقت را درک نخواهد کرد .

سیّد منصور (جعفر) منصوری فرزند سیّد اسماعیل متولد سال 1344 شماره شناسنامه 5 اعزامی از گیلان

با درود و سلام بر تمامی شهدای صدر اسلام تا شهدای گلگون ایران و از آنجا که مومن بنا به آیه ( و من المومنین رجال صدقوا... ) یا باید در راه رسیدن به هدف شهید شده باشد و یا منتظر شهادت باشد و گرنه مسلمان نیست ٬پس شهدای عزیزمان دین خود را نسبت به خداوند تبارک و تعالی ادا کرده اند و انشاالله ما هم جزء گروه دوم باشیم ٬وصیت خود را شروع می کنم هر چند چیزی برای وصیت ندارم اما چون یک وظیفه شرعی می باشد بر خود واجب دیدم که بنویسم . باشد که مورد اجرا قرار گیرد . من در حال سلامتی کامل در سنگرمقدس جبهه و دفاع مقدس از سنگر عزیز در جوار برادران مومن خود که در سنگر حق علیه باطل ایثارگری می کنند در روز14/11/64 اقدام به نوشتن وصیت نمودم ٬پس از اقرار به یگانگی خداوند بزرگ ٬نبوّت ٬امامت و اعتقاد به روز قیامت و ایمان بر عالم قبر و برزخ ٬بهشت و جهنم و همه چیزهایی که باید یک پیرو اهل بیت علیه السلام معتقد باشد معتقدم . یک حدیث از حضرت علی علیه السلام برای شما می گویم ؛ ذلیل ترین مردم کسانی هستند که کوچه های شهرشان مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار بگیرد (نهج البلاغه)

مردم غیور ما به حدیث گوش فرا دادند و دشمن دین خدا را از خانه بیرون نمودند و در این میان عزیزان گرانبهایی از دست ما رفتند و به ملکوت اعلا پیوستند .آیا درست است که یک عده شهید شوند ٬معلول شوند و یک عده ای برای اینکه این عزیزان را یاری دهند ضربه بزنند . نگاه کنید یاران چه عاشقانه رفتند از این خانه و چه عاشقانه شربت شهادت را نوشیدند . برادران من ٬ خدا شاهد است دنیا گذرگاه است ٬بیایید در این راه در این گذرگاه توشه ی خوبی برداریم . عزیزان شهادت خیلی شیرین است ٬ موقعی که در راه خدا باشد . ما که می دانیم آخر می میریم ٬دآخر خانه مان زیر خاک است ٬ آخر به منزل تنگمان که قبر باشد می رویم ٬پس چرا شهادت این فیض الهی را انتخاب نکنیم . چرا تا وقتی که شهادت است مردن در رختخواب را انتخاب نماییم ٬چرا مرگ با ذلّت را انتخاب کنیم . زمانی که مرگ با شرافت است ٬چرا در این دنیای فانی با عزّت نمیریم تا در آن دنیا ذلیل و خوار باشیم ٬چراکه در آخرت سرافکنده پیش سرورمان حسین علیه السلام سر به زیر باشیم و همچنین دوستان تمام این چراها و چراهای دیگر را یک چیز حل میکند ٬مرگ با شرافت ٬مرگ با عزّت مرگ در راه خداوند تبارک و تعالی همین و بس. این تمام مسائل را حل می کند . گوشها را باز کنید ٬ندای هل من ناصر حسین علیه السلام به گوش می رسد ٬صدایش در هوا موج میزند ٬بیایید لبیک گویید خصم متحد گشته برای خفه کردن این صدا ٬بلند شوید ٬اسلحه رزم در دست گیرید و خصم دون را خفه نمایید .آنهایی که لبیک گفتند بارسفر بستند و رفتند یاران از این خانه و ما هنوز اندر خم یک کوچه هستیم ٬خیلی عقب مانده ایم ٬بیایید چنگ به ریسمان الهی بزنیم و به این عزیزان برسیم چرا که نمی خواهیم بفهمیم که راه حق همین است و بس ٬راه راست شاخ و برگ ندارد ٬راه راست راه راست است و کوچه پس کوچه ندارد . ما که شیعه ی علی علیه السلام هستیم و به شیعه علی بودن افتخار می کنیم ٬زمانی که هیچ افتخاری نداریم یعنی اینکه از رفتار علی علیه السلام در خود نمی بینیم و بیائید همچون او باشیم ٬یار ضعیفان ٬یار مظلومان ٬همچون او از حق و حقیقت دفاع کنیم ٬همچون او برنده باشیم و قاطع . بپا خیزید ٬قدمی والا بردارید ٬همّت چاره کنید ٬دشمنان اسلام را تار و مار کنید . قدری به خود آیید ٬دمی فکر کنید ٬چه بودیم ٬چه شدیم ٬اسلام را شناختیم و این اسلام شناختن ما جنگ را به بار آورد ٬آنها نمی خواهند اسلام شناخته شود . همه ی اینها به برکت امام بزرگمان بوده است ٬پس چرا امام را یاری نمی کنیم ٬اسلحه بردارید و بسوی جبهه ها بشتابید و برادران خود را یاری رسانید آن دنیا جلوی شما را نگیرند و بگویند مگر ما جوان نبودیم ٬مگر آرزو نداشتیم ٬مگر دوست نداشتیم خانه و زندگی داشته باشیم ٬نمی دانم چگونه می توانیم این سوالها را جوابگو باشیم ٬من در جوابشان عاجزم و جوابی ندارم .

بگوش باشید آنها هم جوان بودند ٬زندگی می خواستند ٬دوست داشتند استراحت کنند و در جای امنی باشند . اما اسلام احتیاج به نیرو داشت و دارد . بیائیم توبه کنیم و به سوی خدایمان بشتابیم ٬خداوند در انتظار توبه هایمان است ٬بیائید از این به بعد خوب باشیم ٬تقوا پیشه کنیم ٬ایمان کامل را از خداوند بخواهیم و به یتیمان یاری کنیم ٬به بینوایان یاری رسانیم و دمی با آنهائی که به این انقلاب و رهبری وفادار بوده اند و هستند ٬هیچ کس و هیچ قلمی و هیچ زبانی نمی تواند از شماتشکر نماید و انشاالله خداوند پاداش این عملتان را خواهد پرداخت . شما که به هل من ناصر امامتان لبیک گفتید ٬فرزندان خودتان را دادید ٬مال خودتان را دادید ٬فقط چند سفارش به شما دارم ٬از امام امّت دست برندارید که پیروی از دستوراتش ٬پیروی از دستورات اسلام است و زیر پا گذاشتن دستوراتش ٬زیر پا گذاشتن دستورات اسلام است .از او پیروی کنید که او حسین زمان است ٬افتخار کنیم که در چنین زمانی زندگی می کنیم که او در آن زمان است و ما را هدایت می کند ٬قدر این نعمت بزرگ را بدانیم ٬درر نماز جمعه و جماعت و دعاها شرکت کنیم ٬مسئله ی تفرقه را بین خودتان حل نمایید تا دشمنان سود نبرند ٬جبهه ها را فراموش نکنید و اخوّت و برادری را بین خودتان زیاد کنید و برای آخرت توشه جمع نمائید.

سخنی با پدر و مادر و برادران و خواهران ٬سر مطلب با شماست ٬پدر و مادرم سالهای سال برایم زحمت کشیدید تا دست و بازوی شما باشم امّا چه کنم که این زمانه اسلام در خطر بود و من با تمام وجودم در راه گسترش کلمه ی حق علیه باطل مردانه می جنگم و عاشقانه خود را فدای اسلام می کنم . من امانتی پیش شما بودم و خدا امانت خود را برداشت ٬پس جای نگرانی نیست ٬شهادت پاداش هر جهاد کننده در راه خداست که خداوند کریم به او می دهد و هر کاری اجری و پاداشی دارد و پاداش جهاد٬شهادت است .

برادرانم جبهه را فراموش نکنند و خواهرانم حجاب اسلامی را رعایت کنید ٬برایم دعا نمایید.

- 3000تومان خمس دهید.

- 500 تومان به امام زاده سیّدشرف الدین نذر دارم.

- وسایل نظامی ام را به جبهه بفرستید همه چیز را .

- 18 تومان به کتابخانه سپاه پاسداران هشتپر بدهید.

- 7 جلد کتاب در کیفم هست به سیّدعلی منصوری( پسرعمو) بدهید.

والسلام

خداحافظ از همه شما حلالیت می طلبم فرزند کوچک شما سیّد جعفر منصوری